پارت

#پارت191

فرشید لبخندی زد !

_مهری؟!

روزبه چشم هایش را بست و عمیق نفس کشید...

تشخیصش آنقدر ها هم سخت نبود!
اینکه دل داده است !
از همان اولین باری که باهم دیده بودشان ، حدسش را میزد که مهری ، توجه اش را جلب کرده است ...

ضربه ی نچندان محکمی به پیشانی روزبه کوبید!

_پاشو مرد گنده خودتو جمع کن ...
الان جا بهنام خالیه فقط.

روزبه پقی زیر خنده زد!

_نه اون الان سرش شلوغه.

فرشید که باز یادش افتاد به بهنام ، سرش را تکان داد و گفت :

_فردا دارم واسش ،
بچه پروی دخت...

روزبه وسط حرفش پرید.

_هوی نگو ایجوری الاغ ...

_تو یکی حرف نزنا ! اصلا بهش میگم عاشق شدی...

_خب بگو ، کار منم راحت میکنی!

فرشید عصبی از جا پاشد لگدی به روزبه زد و به طرف اتاقش راه افتاد.

روزبه _هووووی یادت نره ، دختره مردم رو لایک کنی.

و بلند خندید.

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت192"مهری"موهایش را روی شانه ی راستش انداخت و به طرف تخت...

#پارت193_باز اومده پیشت از من شکایت کرده؟!نمیدونم چرا فک میک...

#پارت190"روزبه"روی کاناپه ولو شد و فرشید را صدا زد._فرشیییید...

#پارت189از جا بلند شد و دست هایش را به هم مالید ، لاستیکِ پن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط