پارت

#پارت189

از جا بلند شد و دست هایش را به هم مالید ، لاستیکِ پنجر و باقی وسایل را به صندوق برگرداند و در صندوق رابست .

_بفرمایید اینم از این ...

دلارام _ممنون واقعا دستتون درد نکنه !

محمد_ وظیفم بود ،کاری نکردم که !

لبخندی زدو گفت :

_انقدم منو جمع نبند ، من همش یه نفرم!

دلارام دستی به شالش کشید و آهسته گفت :

_چشم!

محمد_چشمت بی بلا دختر جون !
حالا ی دقه بایست اینجا من یه چی از تو ماشینم بیارم و بیام...

به طرف ماشین دوید و کیف پول را برداشت و پیش دلارام برگشت.

_بیا ، اینو توی رستوران جا گذاشتی!

دلارام تعجب زده گفت :

_وااااییییی ممنون ، من اصلا یادم رفت کی اینو جا گذاشتم .

محمد خندیدو گفت :

_از این به بعد حواست رو جمع کن .

آها تا یادم نرفته ، سریع شمارم رو یادداشت کن که اگه خدایی نکرده باز اتفاقی افتاد ، تو خیابون نمونی...

دلارام سرش را تکان داد و گوشی اش را به دست محمد داد تا شماره اش را واردکند، محمد هم شماره را وارد کرد و دکمه ی تماس را زد تا شماره ی دلارام روی گوشی اش بی افتد...

گوشی را به دست دلارام داد و عقب عقب به سمت ماشینش رفت .

_برو ، مراقب خودتم باش !

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت190"روزبه"روی کاناپه ولو شد و فرشید را صدا زد._فرشیییید...

#پارت191فرشید لبخندی زد !_مهری؟!روزبه چشم هایش را بست و عمیق...

#پارت188دلارام کتِ محمد را گرفت و گفت :_آره دارم !محمد به سم...

#پارت187_وای خدا چه خوب که شما اومدید!ابروهای محمد بالا پرید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط