رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۱۰۱
--اشکان
-جانم
بعدازکمی مکث گفت:
-منظور ارسام از اینکه همه چی آمادست چی بود؟
-تو مگه خواب..
پریدسرحرفم و گفت:نه اون زمان بیدار شدع بودم صدای گوشیتم ماشالا زیادصدای ارسامو میشنیدم..منظورش چی بود؟
-منظورش اینکه خوب
سرشو از روی سینم برداشت و نگاه سوال باری کردکه گفتم:
-ی چی دیگع
-عه اشکان بگو
-اوووف
-کوفت بگو
-قرار بود ببرمت بالن سواری
-چی؟!راست میگی!!
-اوهوم
-یعنی الان دیگه نمیتونیم بریم
-آره دیگع شبم دارع میشه سخته بالن برع بالا
از روی پاهام بلند شد که به تقلید از اون بلند شدم
-آدرینا کجا دار
یهو پاش ب جایی گیر میکنه و نزدیک بود بیفته ک دستمو دور کمرش حلقه میکنم و سریع به سمت خودم میکشمش..دستمو حصار صورتش میکنم و جلوی خودم میگیرم..
-خوبی؟
فقط پلک زد شالش ک افتاده بود رو روی سرش مرتب کردم و گفتم:مواظب خودت باش خانوم کوچولو
سرشو تکون داد خدایا الان وقتشه (بچه به دنیا اومد؟!)..چع؟
(کوفت پس چرا میگی الان وقتشه)..روانی منظورم احساساتم بود..(oh yes very good)..فهمیدم زبانت خوبع..
من نمیتونم عع قرار بود اون بالا بهش بگم قبول نکرد هم بندازشم پایین خخ..اوف چرا نمیتونم ی دو کلمه رو بگم وایسا بینم مجبور نیست بگم دوست دارم میتونم بگم..(یاعلی)..خفه
روی کنده ای از درخت نشسته بودیم ک بلند شدم و زانو زدم و اسمشو صدا زدم که سرشو از گوشیش بلند کرد و با تعجب نگام کرد وگفت:بله
لبخند جذابی زدم و با عشق به چشماش نگاه کردم اونم لبخند ناز زد که گفتم:
-آدرینا ایش لیبه دیش...
(به آلمانی یعنی دوست دارم)
با تعجب نگام کرد و گفت:چــی؟
وای نفهمید ی بار دیگع..
-آدرینا تیامو...
(به ایتالیایی یعنی دوست دارم)
-اشکــان تیـام کیــه؟
عه بی سواد خنگ بفهم دیگه آهان اینو دیگه میدونه
-آدرینا سنی سویورم...
(به ترکی یعنی دوست دارم)
-وای اشکان جی میگی افغانی میحرفی..
-آدرینا تو خیلی خنگی
-چی اینایی که گفتی یعنی من خنگم اشکــــان
با داد گفتم :ععععع نع منظورم اینــــه دوســــــت دارم
آخیش راحت شدم انگار یباری رو از دوشم برداشتن..بهش نگاه کردم خشکش زدع بود و با تعجب نگام میکرد ک گفتم:
-به سه زبان بهت گفتم دوست دارم...
سرشو انداخته بود پایین خجالت کشیده بود. همینطور ک روی زانو نشسته بودم دستشو گرفتم و گفتم:
-آدرینا عشقمو باور کن عشق من ی هوس بچگانه نیست عشق من از بچگیم رشت کردع از همون زمانی که ی دختر مو طلایی به دنیا اومد از همون زمانی ک دلم نمیخواست با کسی جز من بازی کنی فقط من حتا دلم نمیخواست با آدین بازی کنی آدرینا عشق تو سالهاست توی قلب من جوونه رده و کم کم رشد کرده و درختی شده که با هیچ تبری قطع نمیشه #mahi*-*
پارت۱۰۱
--اشکان
-جانم
بعدازکمی مکث گفت:
-منظور ارسام از اینکه همه چی آمادست چی بود؟
-تو مگه خواب..
پریدسرحرفم و گفت:نه اون زمان بیدار شدع بودم صدای گوشیتم ماشالا زیادصدای ارسامو میشنیدم..منظورش چی بود؟
-منظورش اینکه خوب
سرشو از روی سینم برداشت و نگاه سوال باری کردکه گفتم:
-ی چی دیگع
-عه اشکان بگو
-اوووف
-کوفت بگو
-قرار بود ببرمت بالن سواری
-چی؟!راست میگی!!
-اوهوم
-یعنی الان دیگه نمیتونیم بریم
-آره دیگع شبم دارع میشه سخته بالن برع بالا
از روی پاهام بلند شد که به تقلید از اون بلند شدم
-آدرینا کجا دار
یهو پاش ب جایی گیر میکنه و نزدیک بود بیفته ک دستمو دور کمرش حلقه میکنم و سریع به سمت خودم میکشمش..دستمو حصار صورتش میکنم و جلوی خودم میگیرم..
-خوبی؟
فقط پلک زد شالش ک افتاده بود رو روی سرش مرتب کردم و گفتم:مواظب خودت باش خانوم کوچولو
سرشو تکون داد خدایا الان وقتشه (بچه به دنیا اومد؟!)..چع؟
(کوفت پس چرا میگی الان وقتشه)..روانی منظورم احساساتم بود..(oh yes very good)..فهمیدم زبانت خوبع..
من نمیتونم عع قرار بود اون بالا بهش بگم قبول نکرد هم بندازشم پایین خخ..اوف چرا نمیتونم ی دو کلمه رو بگم وایسا بینم مجبور نیست بگم دوست دارم میتونم بگم..(یاعلی)..خفه
روی کنده ای از درخت نشسته بودیم ک بلند شدم و زانو زدم و اسمشو صدا زدم که سرشو از گوشیش بلند کرد و با تعجب نگام کرد وگفت:بله
لبخند جذابی زدم و با عشق به چشماش نگاه کردم اونم لبخند ناز زد که گفتم:
-آدرینا ایش لیبه دیش...
(به آلمانی یعنی دوست دارم)
با تعجب نگام کرد و گفت:چــی؟
وای نفهمید ی بار دیگع..
-آدرینا تیامو...
(به ایتالیایی یعنی دوست دارم)
-اشکــان تیـام کیــه؟
عه بی سواد خنگ بفهم دیگه آهان اینو دیگه میدونه
-آدرینا سنی سویورم...
(به ترکی یعنی دوست دارم)
-وای اشکان جی میگی افغانی میحرفی..
-آدرینا تو خیلی خنگی
-چی اینایی که گفتی یعنی من خنگم اشکــــان
با داد گفتم :ععععع نع منظورم اینــــه دوســــــت دارم
آخیش راحت شدم انگار یباری رو از دوشم برداشتن..بهش نگاه کردم خشکش زدع بود و با تعجب نگام میکرد ک گفتم:
-به سه زبان بهت گفتم دوست دارم...
سرشو انداخته بود پایین خجالت کشیده بود. همینطور ک روی زانو نشسته بودم دستشو گرفتم و گفتم:
-آدرینا عشقمو باور کن عشق من ی هوس بچگانه نیست عشق من از بچگیم رشت کردع از همون زمانی که ی دختر مو طلایی به دنیا اومد از همون زمانی ک دلم نمیخواست با کسی جز من بازی کنی فقط من حتا دلم نمیخواست با آدین بازی کنی آدرینا عشق تو سالهاست توی قلب من جوونه رده و کم کم رشد کرده و درختی شده که با هیچ تبری قطع نمیشه #mahi*-*
۸.۷k
۱۱ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.