P5
که یهو دیدم که خوابیده خیلی کیوت خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم برآید استایل بغلش کردم و بردم خونه اش بردم گذاشتمش رو تخت و پیشونیش رو بوسیدم نمیدونم چرا اینکار رو کردم و بعد رفتم پایین و راه افتادم سمت خونه
که یهو تهیونگ زنگ زد(علامت تهیونگ یادم رفته ی چیزی میزارم)
#الو جونگکوک کجایی؟
_دارم میام تو راهم
#با زنت رفته بودی خوش گذرانی(خنده)
_آرع(خنده)
#باش پس زود بیا بای
_باش
پایان مکالمه
رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم و خوابیدم
ویو ا/ت
وقتی بیدار شدم دیدم تو اتاق خودمم ولی با لباس های بیرونی پس از رو تخت بلند شدم و لباسام رو عوض کردم روتین پوستیم رو انجام دادم و گرفتم خوابیدم
پرش زمانی به روز عروسی
ویو ا/ت
امروز روز عروسیه و من خیلی هیجان زده ام تو این یک هفته من به جونگکوک ی حس هایی پیدا کردم و الان خوشحالم که دارم باهاش ازدواج می کنم
از رو تخت پاشدم رفتم wcکار های لازم رو کردم روتین پوستیم رو انجام دادم،لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین برای صبحونه کسی خونه نبود نمیدونم کجا رفته بودن اهمیت ندادم و نشستم صبحونه ام رو خوردم که آجوما اومد و گفت
آجوما:دخترم خانم جئون زنگ زدن و گفتم ی ساعت دیگه میکاپ آرتیست ها میان
+باش آجوما(لبخند)
بعد از صبحانه پاشدم رفتم تو اتاقم ۳۰ دقیقه دیگه میکاپ آرتیست ها میان گوشیم رو برداشتم تا اون ۳۰ دقیقه رو سرگرم باشم
۳۰ دقیقه بعد
صدای در سکوت آرامش بخش اتاقم رو بهم ریخت میکاپ آرتیست ها بودن رفتم نشستم رو صندلی میز آرایشیم و به میکاپ آرتیست ها گفتم
+لطفاً کارتون رو شروع کنید
(میکاپ آرتیست ها م.آ نشون میدم)
م.آ:چشم خانم
کارشون رو شروع کردن
م.آ:خانم تموم شد چه خوشگل شدین
+ممنون
به ساعت نگاه کردم و دیدم ساعت ۶ بعد از ظهره یعنی آنقدر طول کشیده؟؟
پاشدم لباسم رو با کمک میکاپ آرتیست ها پوشیدم تو آینه قدی به خودم ی نگاهی انداختم شبیه فرشته ها شده بودم(اعتماد به نفس نیست که اعتماد به اورانوسه 🤣)
گوشیم زنگ خورد کوک بود جواب دادم
+بله
_بیا پایین(سرد)
بازم باهام سرد بود خیلی ناراحت شدم و گفتم
+باش(ناراحت و بغض)
پایان مکالمه
ویو جونگکوک
وقت گفت باش بغض کرده بود دلم براش سوخت من بزرگ ترین مافیای کره دلش برای ی دختر سوخت(بلع ببخشید معذرت میخوام و شکر خوردم که از اول نگفته بودم کوک مافیاست راستی بابای ا/ت و کوکهم مافیاست و الان به خاطر قوی تر شدن باند هاشون کوک و ا/ت دارن ازدواج میکنن ولی ا/ت نمیدونه که اینا مافیام امیدوارم فهمیده باشین)
سرمو به چپ و راست تکون دادن تا فکر ها از سرم بپره که یهو...
میخوام از امروز شرطی بزارم
۱۰تا لایک
۸تا کامنت
۲تا دنبال کننده
که یهو تهیونگ زنگ زد(علامت تهیونگ یادم رفته ی چیزی میزارم)
#الو جونگکوک کجایی؟
_دارم میام تو راهم
#با زنت رفته بودی خوش گذرانی(خنده)
_آرع(خنده)
#باش پس زود بیا بای
_باش
پایان مکالمه
رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم و خوابیدم
ویو ا/ت
وقتی بیدار شدم دیدم تو اتاق خودمم ولی با لباس های بیرونی پس از رو تخت بلند شدم و لباسام رو عوض کردم روتین پوستیم رو انجام دادم و گرفتم خوابیدم
پرش زمانی به روز عروسی
ویو ا/ت
امروز روز عروسیه و من خیلی هیجان زده ام تو این یک هفته من به جونگکوک ی حس هایی پیدا کردم و الان خوشحالم که دارم باهاش ازدواج می کنم
از رو تخت پاشدم رفتم wcکار های لازم رو کردم روتین پوستیم رو انجام دادم،لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین برای صبحونه کسی خونه نبود نمیدونم کجا رفته بودن اهمیت ندادم و نشستم صبحونه ام رو خوردم که آجوما اومد و گفت
آجوما:دخترم خانم جئون زنگ زدن و گفتم ی ساعت دیگه میکاپ آرتیست ها میان
+باش آجوما(لبخند)
بعد از صبحانه پاشدم رفتم تو اتاقم ۳۰ دقیقه دیگه میکاپ آرتیست ها میان گوشیم رو برداشتم تا اون ۳۰ دقیقه رو سرگرم باشم
۳۰ دقیقه بعد
صدای در سکوت آرامش بخش اتاقم رو بهم ریخت میکاپ آرتیست ها بودن رفتم نشستم رو صندلی میز آرایشیم و به میکاپ آرتیست ها گفتم
+لطفاً کارتون رو شروع کنید
(میکاپ آرتیست ها م.آ نشون میدم)
م.آ:چشم خانم
کارشون رو شروع کردن
م.آ:خانم تموم شد چه خوشگل شدین
+ممنون
به ساعت نگاه کردم و دیدم ساعت ۶ بعد از ظهره یعنی آنقدر طول کشیده؟؟
پاشدم لباسم رو با کمک میکاپ آرتیست ها پوشیدم تو آینه قدی به خودم ی نگاهی انداختم شبیه فرشته ها شده بودم(اعتماد به نفس نیست که اعتماد به اورانوسه 🤣)
گوشیم زنگ خورد کوک بود جواب دادم
+بله
_بیا پایین(سرد)
بازم باهام سرد بود خیلی ناراحت شدم و گفتم
+باش(ناراحت و بغض)
پایان مکالمه
ویو جونگکوک
وقت گفت باش بغض کرده بود دلم براش سوخت من بزرگ ترین مافیای کره دلش برای ی دختر سوخت(بلع ببخشید معذرت میخوام و شکر خوردم که از اول نگفته بودم کوک مافیاست راستی بابای ا/ت و کوکهم مافیاست و الان به خاطر قوی تر شدن باند هاشون کوک و ا/ت دارن ازدواج میکنن ولی ا/ت نمیدونه که اینا مافیام امیدوارم فهمیده باشین)
سرمو به چپ و راست تکون دادن تا فکر ها از سرم بپره که یهو...
میخوام از امروز شرطی بزارم
۱۰تا لایک
۸تا کامنت
۲تا دنبال کننده
۸.۱k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.