مروارید آبی

مروارید آبی
Part ³
ویو لانا
تا اومدن جونگکوک یکساعت مونده
رفتم به سمت حموم و حوله رو ورداشتم
یه حموم نیم مینی کذدم و از حموم اومدم بیرون لباسامو هنوز نپوشیده بودم جلوی دلاور نشسته امو ارایش ساده ای کردم
موهامو خشک و صاف کردم و رفتم سراغ لباسام
یه پیرهن سفید انتخاب کردم با یه شلوار مشکی و کیفمو ورداشتم
داشتم عطرم و میزدم که گوشیم زنگ خورد
+بله؟
_بیا پایین (سرد)
قطع کرد*
از پله ها اومدم پایین و از مامان و بابام خدافظی کردم و رفتم حیاط عمارت ماشین کوک تو حیاط بود و خودشم نشسته بود تو ماشینش
+سلام
ویو کوک
تو ماشین منتظر لانا بودم که یاد حرفای مادرم افتام
م/ ج: پسرم میدونم این ازدواج و نه تو راضی هستی نه لانا
پس لطفا حداقل باهم خوب باشید
اون هیچ گناهی نکرده
پس لطفا سرد یا به عنوان یه خدمتکار بهش نگاه نکن
چه بخوای چه نخوای اون داره خانم عمارتت میشه (لبخند مهربون)
_ قول نمیدم! سعی خودمو میکنم
فلش بک به زمان حال*
+سلام
_ سلام بشین
فلش بک تو راه*
ویو کوک
داشتم به طرف پاساژ حرکت میکردم
لانا واقعا دختر اروم و زیبایی هست ولی
نمیتونم بهش اعتماد کنم داشتم کلافه میشدم که لانا سکوت و شکست
+میگم... چی باید صدات کنم؟
_....

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون 🤍🍓
دیدگاه ها (۵)

مروارید آبیPart ⁴+میگم چی باید صدات کنم؟ _کوک+میشه اینقدر سر...

مروارید آبی Part ⁵ویو لانالباس و پوشیدم خیلی قشنگهواقعا سلی...

سرنوشت متصل 3Part2+که.... لیانا رو دیدم صبحونه اماده کرده بو...

سرنوشت متصل 3Part1×یه ماه از اون روز نفرین شده میگذره دست گل...

پارت ۶۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط