پارت ۱۳
پارت ۱۳
هیچ حرکتی از دخترک سر نمیزد ........
نه پسش میزد و نه همراهیش میکرد.....
همزمان با بوسشون شوری اشکی که از گونه اش میچکید رو احساس میکرد....
طعم شوری اشک با طعم لب هاشون قاطی شده بود و بهترین ترکیب دنیا رو ساخته بود.....
کوک وقتی که نفس کم آورد از ا/ت جدا شد.....
نفس نفس میزد.....
باورش نمیشد تونسته اولین بوسش رو تقدیم کسی که واقعا دوستش داره بکنه......
ضربان قلبش نرمال شد به چشمهای اشکی دخترک خیره شد......
دخترک بی صدا اشک میریخت و به کوک خیره شده بود......
خودشم نمیدونست چرا گریه میکنه اما میدونست اشکهاش بدون هیچ اختیاری روی گونه هاش میریختن.....
کوک دستش رو روی صورت دخترک قرار داد و با انگشت شستش اشکش رو پاک کرد
-دلم نمی خواد بخاطر هر چیز یا کسی این چشم ها رو خیس ببینم...
دستش رو برداشت و ادامه داد
-فکر میکنم با اینکار ثابت کردم که احساستم دروغ نیستن......
نه مستم و نه بی اختیار.......
من ، جئون جونگ کوک تو بیداری و با اختیار کامل ،اولین بوسم رو به کسی که عاشقشم تقدیم کردم......
و اون تویی.....
کیم ا/ت.....
کمی مکث کرد و بعد دوباره ادامه داد
-من ازت انتظار ندارم الان جواب احساساتم رو بدی.....
درک میکنم که الان شنیدن و هضم کردن این حرفا واقعا برات سخت باشه....
بخاطر همینم بهت زمان میدم.....
که فکر کنی......
من خیلی اذیتت کردم....
در کنار من خیلی زجر کشیدی.....
اما می خوام در موردم فکر کنی.....
فکر کنی که میتونی این قلبو بپذیری یا ن......
ادامه ی حرفش با بوسه ی دخترک قطع شد.....
این ا/ت بود که جوابش رو داده بود و بوسه ای سرشار از عشق رو شروع کرده بود......
کوک که اول گیج بود هیچ حرکتی نمیکرد اما بعد از چند ثانیه متوجه جواب همسرش شد.....
حالا هر دو بوسه ای عاشقانه که به اختیار هر دو طرفشون بود شروع کرده بودن........
ا/ت در حالی که دستهاش روی شونه های مردش بود جدا شد....
هر دوشون چند ثانیه فقط بهم خیره شده بودن.....
اما دوباره بوسه ای دیگه رو شروع کردن.....
جوری همو میبوسیدن که انگار بعد از سالها ،دوباره لب های همدیگر رو پیدا میکردن.....
توی یه حرکت در حالی که همچنان بوسه شون ادامه داشت، کوک روی ا/ت خیمه زد.....
لبخندی شیطانی زد و دوباره لبهاش رو به بازی گرفت.....
اما یهو یاد چیزی افتاد و سریع بلند شد
-یه لحظه صبر کن.....
ا/ت بلند شد و روی تخت نشست....
کوک به سمت در رفت و تک تک قفل ها رو بست اما وقتی به قفل اصلی رسید کلید رو پیدا نکرد.....
-پس کجاست؟
ا/ت خیلی آروم کلید رو از بین سینه هاش در آورد.....
کوک با دیدن کلید خنده ای سر داد.....
ا/ت متقابلا خندید....
کوک کلید رو گرفت و گفت
-اونجا جای مارک های منه نه کلید در
ا/ت لبخندی زد و سرشو پایین انداخت.....
بعد از قفل کردن در هر دو نفر عاشقانه هاشون رو شروع کردن......
سه پارت.......
خدایی پاره شدم سرش حمایت کنین......
و نظرتون در مورد این پارت.....
فیک ها همشون یه قسمت اعتراف داره.....
می خوام بدونم نظرتون در مورد این پارت که همون قسمت اعترافشه چیه؟.....
حیحیحی همین دیگه:))))))))
هیچ حرکتی از دخترک سر نمیزد ........
نه پسش میزد و نه همراهیش میکرد.....
همزمان با بوسشون شوری اشکی که از گونه اش میچکید رو احساس میکرد....
طعم شوری اشک با طعم لب هاشون قاطی شده بود و بهترین ترکیب دنیا رو ساخته بود.....
کوک وقتی که نفس کم آورد از ا/ت جدا شد.....
نفس نفس میزد.....
باورش نمیشد تونسته اولین بوسش رو تقدیم کسی که واقعا دوستش داره بکنه......
ضربان قلبش نرمال شد به چشمهای اشکی دخترک خیره شد......
دخترک بی صدا اشک میریخت و به کوک خیره شده بود......
خودشم نمیدونست چرا گریه میکنه اما میدونست اشکهاش بدون هیچ اختیاری روی گونه هاش میریختن.....
کوک دستش رو روی صورت دخترک قرار داد و با انگشت شستش اشکش رو پاک کرد
-دلم نمی خواد بخاطر هر چیز یا کسی این چشم ها رو خیس ببینم...
دستش رو برداشت و ادامه داد
-فکر میکنم با اینکار ثابت کردم که احساستم دروغ نیستن......
نه مستم و نه بی اختیار.......
من ، جئون جونگ کوک تو بیداری و با اختیار کامل ،اولین بوسم رو به کسی که عاشقشم تقدیم کردم......
و اون تویی.....
کیم ا/ت.....
کمی مکث کرد و بعد دوباره ادامه داد
-من ازت انتظار ندارم الان جواب احساساتم رو بدی.....
درک میکنم که الان شنیدن و هضم کردن این حرفا واقعا برات سخت باشه....
بخاطر همینم بهت زمان میدم.....
که فکر کنی......
من خیلی اذیتت کردم....
در کنار من خیلی زجر کشیدی.....
اما می خوام در موردم فکر کنی.....
فکر کنی که میتونی این قلبو بپذیری یا ن......
ادامه ی حرفش با بوسه ی دخترک قطع شد.....
این ا/ت بود که جوابش رو داده بود و بوسه ای سرشار از عشق رو شروع کرده بود......
کوک که اول گیج بود هیچ حرکتی نمیکرد اما بعد از چند ثانیه متوجه جواب همسرش شد.....
حالا هر دو بوسه ای عاشقانه که به اختیار هر دو طرفشون بود شروع کرده بودن........
ا/ت در حالی که دستهاش روی شونه های مردش بود جدا شد....
هر دوشون چند ثانیه فقط بهم خیره شده بودن.....
اما دوباره بوسه ای دیگه رو شروع کردن.....
جوری همو میبوسیدن که انگار بعد از سالها ،دوباره لب های همدیگر رو پیدا میکردن.....
توی یه حرکت در حالی که همچنان بوسه شون ادامه داشت، کوک روی ا/ت خیمه زد.....
لبخندی شیطانی زد و دوباره لبهاش رو به بازی گرفت.....
اما یهو یاد چیزی افتاد و سریع بلند شد
-یه لحظه صبر کن.....
ا/ت بلند شد و روی تخت نشست....
کوک به سمت در رفت و تک تک قفل ها رو بست اما وقتی به قفل اصلی رسید کلید رو پیدا نکرد.....
-پس کجاست؟
ا/ت خیلی آروم کلید رو از بین سینه هاش در آورد.....
کوک با دیدن کلید خنده ای سر داد.....
ا/ت متقابلا خندید....
کوک کلید رو گرفت و گفت
-اونجا جای مارک های منه نه کلید در
ا/ت لبخندی زد و سرشو پایین انداخت.....
بعد از قفل کردن در هر دو نفر عاشقانه هاشون رو شروع کردن......
سه پارت.......
خدایی پاره شدم سرش حمایت کنین......
و نظرتون در مورد این پارت.....
فیک ها همشون یه قسمت اعتراف داره.....
می خوام بدونم نظرتون در مورد این پارت که همون قسمت اعترافشه چیه؟.....
حیحیحی همین دیگه:))))))))
۹۳.۱k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.