واییی
واییی
ببینید کی برگشتههه
من اومدم با یه فیک جدید
فیک
Part:1
My Blue world 🌊🫧
معرفی:
شخصیت ها

شخصیت های اصلی:ا/ت جونگکوک
شخصیت های فرعی:لیا یونا پدر ا/ت مادر پدر جونگکوک
تهیونگ شوگا جیمین
علامت ها
ا/ت:+
جونگکوک:_
تهیونگ:-
پدر ا/ت: پ/ت
پدر کوک: پ/ک
مادر کوک:م/ک
بقیه هم تو فیک میگم
پارک ا/ت
سلام من پارک ا/ت هستم و خب ۱۷سالمه و مدرسه میرم
شخصیت:با بقیه سرد ولی با دوستاش مهربونم
ظاهر خشن ولی خیلی مهربونه
یه برادر داره (تهیونگ) مادرش هم تو تصادف مرده و رابطه ی خیلی خوبی با پدرش داره
پولدارن و باباش شرکت بنز(میدونم چرته ولی خب چیزی جز بنز به ذهنم نرسید) رو داره و خب ا/ت از اینکه بقیه بفهمن پولدارن متنفره
رشته ی رزمی بوکس رو بلده و توش خیلی حرفه ایه
عاشق طراحی کردنه و خیلی خوب میشه
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
جونگ کوک
سلام جئون جونگ کوک هستم و ۱۷ سالمه و درس میخونم
شخصیت:جلوی دوستاش کیوت پیش بقیه سرد
با پدرش رابطه ی خوبی نداره ولی مادرش رو دوست داره
پدرش سهام دار شرکته بنزه
رشته ی ورزشی ای که میره هم بوکسه و مقام داره
خیلی باهوشه ولی از درس خوندن متنفره
______________________
ا/ت وی
با صدای زنگ تلفنم از خواب نازنینینم بیدار شدم و روی صفحه ی گوشی اسم لیا خره نمایان شد با عصبانیت گوشی رو جواب دادمو و حرصی گفتم :چته گوساله مگه نمیدونی خوابم این ساعت
(علامت لیا&)
&: چرا داد میزنی وحشی مگه یادت رفته باید بیای مدرسه ساعتو دیدی؟
با حرف لیا به ساعت نگاهی انداختم
ساعت ۶ و نیم بود و من باید هفت مدرسه میبودم
جیغی زدم که لیا گفت
&:اینم رد داده دیگه
+:تخم سگ چرا الان منو بیدار میکنییی(جیغغ)
&:همینی که کلا بیدارت کردم برو خداتو شکر کن وحشی(قطع کرد)
ا/ت ویو
تلفنو قطع کردمو به سمت کمدم حمله ور شدم و سریع لباس فرممو تنم کردم که یادم افتاد باید صورتمو بشورم رفتم سرویس و کارهای لازم و انجام دادم و اومدم بیرون از اونجایی که موهام خیلی بلند یه دونه بافتم و چتری هامو مرتب کردم و یه تینت لب هم زدم کیفمو جمع کردم و رفتم پایین یه شیر موز از یخچال برداشتم و از بابام خداحافظی کردمو سوار ماشین شدم که برم به سمت مدرسه تو راه هم شیر موزمو خوردم و دقیقا ساعت هفت رسیدم مدرسه
نفس راحتی کشیدم و به سمت لیا حمله ور شدم و زدم پس کلش
+:تخم سگ تو نباید منو زودتر بیدار کنییی
&:همین ساعت شیش و نیمم زنگ زدم بهت داشتی منو میخوردی که چرا بیدارت کردم
+:هعییی خیلی خب باشه هر چند گاوی دیگه چه انتظاری میتونم ازت داشته باشم
&:هعیی حالا بیا بریم تو کلاس
پرش زمانی به توی کلاس
کوک ویو
داشتیم توی کلاس با شوگا حرف میزدیم که دوتا دختر اومدن تو کلاس
یکیشون خیلی خوشگل بود چشمای طوسی
خمارییییی
شرایط:۱۰لایک
ببینید کی برگشتههه
من اومدم با یه فیک جدید
فیک
Part:1
My Blue world 🌊🫧
معرفی:
شخصیت ها

شخصیت های اصلی:ا/ت جونگکوک
شخصیت های فرعی:لیا یونا پدر ا/ت مادر پدر جونگکوک
تهیونگ شوگا جیمین
علامت ها
ا/ت:+
جونگکوک:_
تهیونگ:-
پدر ا/ت: پ/ت
پدر کوک: پ/ک
مادر کوک:م/ک
بقیه هم تو فیک میگم
پارک ا/ت
سلام من پارک ا/ت هستم و خب ۱۷سالمه و مدرسه میرم
شخصیت:با بقیه سرد ولی با دوستاش مهربونم
ظاهر خشن ولی خیلی مهربونه
یه برادر داره (تهیونگ) مادرش هم تو تصادف مرده و رابطه ی خیلی خوبی با پدرش داره
پولدارن و باباش شرکت بنز(میدونم چرته ولی خب چیزی جز بنز به ذهنم نرسید) رو داره و خب ا/ت از اینکه بقیه بفهمن پولدارن متنفره
رشته ی رزمی بوکس رو بلده و توش خیلی حرفه ایه
عاشق طراحی کردنه و خیلی خوب میشه
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
جونگ کوک
سلام جئون جونگ کوک هستم و ۱۷ سالمه و درس میخونم
شخصیت:جلوی دوستاش کیوت پیش بقیه سرد
با پدرش رابطه ی خوبی نداره ولی مادرش رو دوست داره
پدرش سهام دار شرکته بنزه
رشته ی ورزشی ای که میره هم بوکسه و مقام داره
خیلی باهوشه ولی از درس خوندن متنفره
______________________
ا/ت وی
با صدای زنگ تلفنم از خواب نازنینینم بیدار شدم و روی صفحه ی گوشی اسم لیا خره نمایان شد با عصبانیت گوشی رو جواب دادمو و حرصی گفتم :چته گوساله مگه نمیدونی خوابم این ساعت
(علامت لیا&)
&: چرا داد میزنی وحشی مگه یادت رفته باید بیای مدرسه ساعتو دیدی؟
با حرف لیا به ساعت نگاهی انداختم
ساعت ۶ و نیم بود و من باید هفت مدرسه میبودم
جیغی زدم که لیا گفت
&:اینم رد داده دیگه
+:تخم سگ چرا الان منو بیدار میکنییی(جیغغ)
&:همینی که کلا بیدارت کردم برو خداتو شکر کن وحشی(قطع کرد)
ا/ت ویو
تلفنو قطع کردمو به سمت کمدم حمله ور شدم و سریع لباس فرممو تنم کردم که یادم افتاد باید صورتمو بشورم رفتم سرویس و کارهای لازم و انجام دادم و اومدم بیرون از اونجایی که موهام خیلی بلند یه دونه بافتم و چتری هامو مرتب کردم و یه تینت لب هم زدم کیفمو جمع کردم و رفتم پایین یه شیر موز از یخچال برداشتم و از بابام خداحافظی کردمو سوار ماشین شدم که برم به سمت مدرسه تو راه هم شیر موزمو خوردم و دقیقا ساعت هفت رسیدم مدرسه
نفس راحتی کشیدم و به سمت لیا حمله ور شدم و زدم پس کلش
+:تخم سگ تو نباید منو زودتر بیدار کنییی
&:همین ساعت شیش و نیمم زنگ زدم بهت داشتی منو میخوردی که چرا بیدارت کردم
+:هعییی خیلی خب باشه هر چند گاوی دیگه چه انتظاری میتونم ازت داشته باشم
&:هعیی حالا بیا بریم تو کلاس
پرش زمانی به توی کلاس
کوک ویو
داشتیم توی کلاس با شوگا حرف میزدیم که دوتا دختر اومدن تو کلاس
یکیشون خیلی خوشگل بود چشمای طوسی
خمارییییی
شرایط:۱۰لایک
۵.۶k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.