من پلههای پشتبام را جارو کردهام
من پلههای پشتبام را جارو کردهام
و شیشههای پنجره را هم شستهام
کسی می آید
کسی میآید
کسی که در دلش با ماست
در نفسش با ماست
در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را
نمیشود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر رختهای کهنه یحیی بچه کردهاست
و روز به روز
بزرگ میشود، بزرگتر میشود
کسی از باران، از صدای شرشر باران
از میان پچ و پچ گلهای اطلسی
کسی از آسمان توپخانه در شب آتشبازی میآید
و سفره را میاندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاهسرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمره مریضخانه را قسمت میکند
و چکمههای لاستیکی را قسمت میکند
و سینمای فردین را قسمت میکند
و رختهای دختر سید جواد را قسمت میکند
و سهم ما را هم میدهد
من خواب دیدهام...
📝 فروغ فرخزاد
و شیشههای پنجره را هم شستهام
کسی می آید
کسی میآید
کسی که در دلش با ماست
در نفسش با ماست
در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را
نمیشود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر رختهای کهنه یحیی بچه کردهاست
و روز به روز
بزرگ میشود، بزرگتر میشود
کسی از باران، از صدای شرشر باران
از میان پچ و پچ گلهای اطلسی
کسی از آسمان توپخانه در شب آتشبازی میآید
و سفره را میاندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاهسرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمره مریضخانه را قسمت میکند
و چکمههای لاستیکی را قسمت میکند
و سینمای فردین را قسمت میکند
و رختهای دختر سید جواد را قسمت میکند
و سهم ما را هم میدهد
من خواب دیدهام...
📝 فروغ فرخزاد
- ۵۷۳
- ۱۲ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط