من پلههای پشتبام را جارو کردهام

من پله‌های پشت‌بام را جارو کرده‌ام
و شیشه‌های پنجره را هم شسته‌ام
کسی می آید
کسی می‌آید
کسی که در دلش با ماست
در نفسش با ماست
در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را
نمی‌شود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت

کسی که زیر رخت‌های کهنه یحیی بچه کرده‌است
و روز به روز
بزرگ می‌شود، بزرگ‌تر می‌شود
کسی از باران، از صدای شرشر باران
از میان پچ و پچ گل‌های اطلسی
کسی از آسمان توپخانه در شب آتش‌بازی می‌آید
و سفره را می‌اندازد
و نان را قسمت می‌کند
و پپسی را قسمت می‌کند
و باغ ملی را قسمت می‌کند
و شربت سیاه‌سرفه را قسمت می‌کند
و روز اسم ‌نویسی را قسمت می‌کند
و نمره مریض‌خانه را قسمت می‌کند
و چکمه‌های لاستیکی را قسمت می‌کند
و سینمای فردین را قسمت می‌کند
و رخت‌های دختر سید جواد را قسمت می‌کند
و سهم ما را هم می‌دهد
من خواب دیده‌ام...


📝 فروغ فرخزاد
دیدگاه ها (۴)

با دستهایت کسوف کن زیباییِ ناتمام تو به کار این شهر نمی‌آید ...

نام‌ خودم را امتحان کرده‌ام مزه‌ی غمگینی داردزبان را خشک می‌...

نخستین بار بودکه نیزار بزرگساقه یکی نی رااز خود می راند.زیرا...

درود🌸 اولین روزهفته🌱 از راه رسید🌱 انشالله امروزپراز 🌱 خیروبر...

عشـق تحقیر شده 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌‌...

پارت دوازدهم!

پرسیده بودم چه بویی پرتتان می‌کند به روزهای بچگی؟ جواب داده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط