دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند



دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند


قرار عقل برفت و مجال صبر نماند
که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند


#سعدی
صبحتــون غزل
اول هفته‌تون شاد
دیدگاه ها (۱)

رها ز خویشم و دربند ِ او که برده زِ یادز ِ دل گره بگشای ای خ...

‌هر موی زلف او یکی جان دارد ما را چو سر زلف پریشان دارددانی...

فقط تاریکی می‌داند ماه چقدر روشن است !فقط خاک می‌داند دست‌ها...

از شوق تماشای شب چشم تو سرشارآیینه به دست آمده ام بر سر بازا...

عشق به جنون رسیده است...part¹درد داره...وقتی به اتفاق هایی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط