اشتباه می گیری
اشتباه می گیری
من را با صندلی، با در، با دیوار...
با عطر ملایم ِ زنی که توی تاکسی کنارت می نشیند
اما
حساب ِ تو از همه ی خیابان ها جداست
و از همه ی بیمارستان ها، اداره ها، بانک ها
حساب ِ تو چیزی نیست
که در کرایه ی یک مسیر کوتاه، جا شود
تو با همه ی عابران ِ پیاده فرق می کنی
و با همه ی مردها
که سیگار می کشند و از راننده تشکر می کنند
این را وقتی کنارت نشسته بودم و
برایم از عشق می گفتی، فهمیدم
اما تو نفهمیدی
هر زنی که روسری اش قرمز بود
من نیستم!
من را با صندلی، با در، با دیوار...
با عطر ملایم ِ زنی که توی تاکسی کنارت می نشیند
اما
حساب ِ تو از همه ی خیابان ها جداست
و از همه ی بیمارستان ها، اداره ها، بانک ها
حساب ِ تو چیزی نیست
که در کرایه ی یک مسیر کوتاه، جا شود
تو با همه ی عابران ِ پیاده فرق می کنی
و با همه ی مردها
که سیگار می کشند و از راننده تشکر می کنند
این را وقتی کنارت نشسته بودم و
برایم از عشق می گفتی، فهمیدم
اما تو نفهمیدی
هر زنی که روسری اش قرمز بود
من نیستم!
- ۵۱۵
- ۲۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط