خانزاده

🍁🍁🍁🍁

#خان_زاده
#پارت313
#جلد_دوم





_ من اگر خواستم از اون دختر دور باشی به خاطر این بود که در حد تو نبود اما الان که تو توی این حالی
منم دعا می کنم حالش خوب بشه دعا می کنم از این اتاق سالم بیاد بیرون تا پسرمو باحال خوب ببینم
دیگه کاری بهش ندارم بهت قول میدم دیگه هیچ کاری باهاش ندارم خیالت راحت باشه .


حرفهای مادرم رو یکی در میون می‌شنیدم نگاهم حواسم فکرم پیش ایلین و پشت در این اتاق بود که قرار بود ازش بیرون بیاد
سخت بود تلخ بود اما باید تحمل میکردم من مطمئن بودم هیچ اتفاقی برای آیلین من و بچه‌ها منون نمیفته

ایلین من و تنها نمیذاشت
حتی یک لحظه هم به کیمیا فکر نکرده بودم
حتی اگر میمرد حقش بود مردن حق بود

شاهین هم مثل مرغ سرکنده بود درست مثل منه نگران ایلین نگران کیمیا بود

هر چقدر کیمیا بد مادرپسرش بود بهش حق میدادم که اینطور حالش بد باشه.

زمان خیلی کند می گذشت از اتاق عمل بیرون نیامده بودن دوساعت می شد که اونجا بودن و هیچ خبری ازشون نبود بالاخره در اتاق باز شد و یکی از پرستارها بیرون اومد

هر دو نفرمون خودمون رو بهش رسوندیم
از حالشون پرسیدیم و پرستار گفت
شما همسرشی؟

من با حال خرابی گفتم من همسر ایلینم حالش خوبه لبخندی به روم زدو گفت

_به خیر گذشت حالا فقط دعا کنید که بهوش بیاد بچه سالمه خودشم عملش خوب بوده
اما رو به شاهین کرد و گفت

🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۸)

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت315#جلد_دوم مادرم که با دیدن این پسربچه ...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت314#جلد_دوم _ متاسفم فقط تونستیم بچه رو ...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت312#جلد_دوم کنار زدم و گفتم به من دست نز...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت311#جلد_دوم دیگه توانی برای صحبت کردن ن...

#سنگدل part 27جینو عصبی شدبلند شدیقه مرد را گرفت و به سمت پر...

♡My goddess⁦♡part ۲۳بعد اینکه طبیب اومد همه بیرون از اتاق بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط