مسافر بی بدرقه م

مسافر بی بدرقه مڹ

اینقدر بی صدا رفتی ڪہ

از وداع جا ماندم

باز بہ غیرت چشمانم ڪہ

آبی پشت سرت ریختند . .

💔
دیدگاه ها (۱)

من اگر پادشاه بودمخنده ات را سرودملی می کردمتا سربازانی جسور...

ایمان بیاوریدبه خُدایی که به پیچک فَرمود :"نَرده را زیبا کن"...

یادت باشه!گذشته رو اگه به دوش بکشیکمرت خم میشهولی اگه بذاری ...

کاش یکی‌ بود که توی کوچه‌ها داد می زد :خاطره خشکیه . . .خاطر...

‌ شبیعنے بهانہ ‌اے دارمڪہ تو را باز هم صدا بزنمتو بہ آغوشِ م...

p1ساعت نزدیک ۲نصف شب بود و هنوز تهیونگ خونه نیومده بود خیلی ...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط