Coming soon

Coming soon;
داستان درباره دختری که از همه جا رونده، تک تنها در حال دست پنجه نرم کردن با فراز و نشیب‌های زندگیشه. دختری که چیزی از بچگیش به یاد نداره و نمیدونه تو کدوم فصل از سال به دنیا اومده‌. ولی هر موقع که بتونه گوشه‌ای رو گیر میاره تا خودش رو با رها کردن اشک‌هاش خالی کنه. حالا چی میشه که خدای آب، جیمین که به فرشته‌های ماننده، وقتی حوصلش سر رفته این دختر رو ببینه. دلش از شدت همدری مچاله بشه و فقط به خاطر اون دختر، کاری کنه وسط تابستون براش بارونی که اون شهر تا به حال مثلش رو ندیده، شروع به باریدن کنه. تا فقط اون دختر تنها اشک نریزه.
دیدگاه ها (۱)

قدم‌هاش رو تند‌تر بر می‌داشت تا زودتر خودش رو به محل کارش بر...

part:2دوباره پاهاش اون رو به سمت رودخونه کشونده بودند. دوبار...

Last part:-خب یعنی چی؟تهیونگ با بی قراری پرسید. اما جوابی نگ...

Part:96چند لحظه بعد هر چهار نفر بیرون خونه‌اس که دیگه چیزی ا...

part:10بدون اهمیت به بارونی که برای هر دو لذت بخش بود، چشم‌ ...

yek tarafe part : 8

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط