وقتی عضو هشتم بودی و....
وقتی عضو هشتم بودی و....
P6
* یکسال بعد لس آنجلس *
ویو یونگی
تو این یک سال یونا اومد تو باند ما من یه حسایی به یونا دارم اما بازم میخوام بیشتر بهش فکر کنم امروز یه ماموریت داریم که افتاد به تابستون و ما به ارمی ها گفتیم که ۱ ماه میخوایم استراحت کنیم و تو این یه سال ما با آقای سوک ( مافیا تایلندیه) دشمن شدیم اونا سر ما کلاه گذاشتن و ما الان دشمن هستیم و نقشمون اینه که ما یونا رو تو بود بفرستیم چون آقای سوک همیشه توی بار هست و یونا میره و میره میفهمه که چطوری باید اون رو ورشکسته کنیم
* در خونه ی اعضا *
جین= یا بچه ها بیاین صبحونه( داد)
یونا= اومدم( بلند )
جیمین = مافیا الان میام
همه ی اعضا اومدن
یونا= چرا هفت نفریم
نامی= اون اره یونگی نیست
یونا= من برم بیدارش کنم
اعضا = اوکی
ویو یونا
رفتم تا یونگی رو بیدار. کنم من تو این یه سال عاشق یونگی شدم در زدم اما جواب نداد درو باز کردم دیدم خوابه رفتم روش و گفتم
یونا= بلند شو دیگه بیا صبحونه
یونگی = .....
یونا = یونگی ( بلند)
یونگی = ها چیه چی میگی چرا روز منی
یونا =بیا صبحانه
یونگی = نمیخوام میخوام بخوابم
یهو با پام زدم دیک یونگی و بلند داد زد
یونگی= یونااااا( بلند )
یونا= خوب پس بیا دیگه بریم صبحانه بخوریم
یونگی = اوکی
یهو یونگی دستم رو گرفت و اروم خیمه زد و گفت
یونگی = فکر کردی ازت میگزرم ها
یونا= ...
یونگی یهو سرش رو برد تو گردنم و بو کرد و از روم بلند شد و رفت پایین
P6
* یکسال بعد لس آنجلس *
ویو یونگی
تو این یک سال یونا اومد تو باند ما من یه حسایی به یونا دارم اما بازم میخوام بیشتر بهش فکر کنم امروز یه ماموریت داریم که افتاد به تابستون و ما به ارمی ها گفتیم که ۱ ماه میخوایم استراحت کنیم و تو این یه سال ما با آقای سوک ( مافیا تایلندیه) دشمن شدیم اونا سر ما کلاه گذاشتن و ما الان دشمن هستیم و نقشمون اینه که ما یونا رو تو بود بفرستیم چون آقای سوک همیشه توی بار هست و یونا میره و میره میفهمه که چطوری باید اون رو ورشکسته کنیم
* در خونه ی اعضا *
جین= یا بچه ها بیاین صبحونه( داد)
یونا= اومدم( بلند )
جیمین = مافیا الان میام
همه ی اعضا اومدن
یونا= چرا هفت نفریم
نامی= اون اره یونگی نیست
یونا= من برم بیدارش کنم
اعضا = اوکی
ویو یونا
رفتم تا یونگی رو بیدار. کنم من تو این یه سال عاشق یونگی شدم در زدم اما جواب نداد درو باز کردم دیدم خوابه رفتم روش و گفتم
یونا= بلند شو دیگه بیا صبحونه
یونگی = .....
یونا = یونگی ( بلند)
یونگی = ها چیه چی میگی چرا روز منی
یونا =بیا صبحانه
یونگی = نمیخوام میخوام بخوابم
یهو با پام زدم دیک یونگی و بلند داد زد
یونگی= یونااااا( بلند )
یونا= خوب پس بیا دیگه بریم صبحانه بخوریم
یونگی = اوکی
یهو یونگی دستم رو گرفت و اروم خیمه زد و گفت
یونگی = فکر کردی ازت میگزرم ها
یونا= ...
یونگی یهو سرش رو برد تو گردنم و بو کرد و از روم بلند شد و رفت پایین
۱۷.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.