مثل همیشه داشتم کتاب می خوندم که فیلیکس صدام (اسم داداشش
مثل همیشه داشتم کتاب میخوندم که فیلیکس صدام (اسم داداشش فیلیکس هستش)
فیلیکس: ات بیا ناهار بخوریم
ات: باشه الان میام
ویو ات
کتابمو گذاشتم روی میز و بعد رفتم پایین و شروع کردم به غذا خوردن
(چند دقیقه بعد)
داشتیم فیلم میدیدیم که گوشیم زنگ خورد گوشیم رو برداشتم ناشناس بود اول خواستم جواب ندم ولی بعد جواب دادم
ات: الو
ناشناس: الو سلام ات منم لیا
ات: سلام لیا حالت خوبه خیلی نگرانت بودم چرا خطت خاموشه
لیا: وقت ندارم فقط برو کتابی که از کتابخونه گرفتی و باز کن زود باش (آخرش با داد)
ات: باشه
(تلفن قطع شد)
ویو ات
سریع رفتم سمت کتابم••••••
فیلیکس: ات بیا ناهار بخوریم
ات: باشه الان میام
ویو ات
کتابمو گذاشتم روی میز و بعد رفتم پایین و شروع کردم به غذا خوردن
(چند دقیقه بعد)
داشتیم فیلم میدیدیم که گوشیم زنگ خورد گوشیم رو برداشتم ناشناس بود اول خواستم جواب ندم ولی بعد جواب دادم
ات: الو
ناشناس: الو سلام ات منم لیا
ات: سلام لیا حالت خوبه خیلی نگرانت بودم چرا خطت خاموشه
لیا: وقت ندارم فقط برو کتابی که از کتابخونه گرفتی و باز کن زود باش (آخرش با داد)
ات: باشه
(تلفن قطع شد)
ویو ات
سریع رفتم سمت کتابم••••••
۵.۲k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.