PART
#PART_14💋🌿
چون میدونستم الان علیرضا بیمارستانه و نزدیک ترین بیمارستان هم همونیه که توش اموزش میبینه شماره علیرضا رو گرفتم و اطلاع دادم اتاق عملو اماده کنن
زخمش زیاد عمیق نبود ولی بخیه نیاز داشت
_سلام چیشده اتاق عمل برای چی
_ وقت ندارم حرف بزنم رسیدیم میفهمی
_باشه
نگران سپهر بودم یاد اون موقع که سپهر دست اون پسره رو گرفت افتادم همون موقع که یه تصویر تار و گنگ از جلو چشمم رد شد
-فلش بک-
_هی عوضی دستتو بکش خوراکیای منه
اما پسره زورگو محل سعی در گرفتن خوراکیای دخترک داشت
دخترک با مشت زد تو شکم پسرک و خواست فرار کنه که پسرک دستشو جلو اورد و قصد گرفتن مچ دخترک را کرد ناگهان پسری دستش را گرفت_دستت بهش بخوره قلمش میکنم
-حال-
با یادآوری اون خاطره اشکی از چشمم چکید و روی دست سپهر افتاد
خیلی زود رسیدیم بیمارستان و سپهر رو بردن اتاق عمل تا بخیه بزنن بعد چند دقیقه دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و گفت _زخمش زیاد عمیق نیس فقط باید استراحت کنه چند روز دیگه مرخص میشه
نفس اسوده ای کشیدم که علیرضا اومد و گفت_ اتاق عمل واسه چی میخواستی _چیز مهمی نیست تو برو به کارت برس
_باشه
بعد چند مین سپهر رو از اتاق عمل اوردن بیرون و به بخش منتقل کردنش رفتم پیشش و دستشو گرفتم و به لبام نزدیک کردم و بوسه ای روش کاشتم و با پشت دست گونه شو نوازش کردم _همش تقسیر من بود ببخشید داداشی
دکتر مجد گفت حالا که اینجایی بیا به من کمک کن باشه ای گفتم و گوشی مو در اوردم و شماره سهیل رو گرفتم _الو چیشده کجایی
_سلام بیمارستانم
_صدات چرا اشفته س
_سپهر
_سپهر چی چیشده
_سپهر چاقو خرده بیا بیمارستان بهت میگم بعد هم قطع کردم
و رفتم پیش دکتر مجد چند تا بیمار رو چکاپ کردم و برگشتم پیش سپهر همون موقع سهیل هم اومد _ساحل چی شده
همچی رو براش تعریف کردم که عصبانی شد و گفت _تو باعث شدی سپهر چاقو بخوره الانم عین خیالت نیست میگی من برم به کارام برسم
_باشه اروم باش اینجا بیمارستان مراعات حال بقیه رو نمیکنی مراعات حال داداش سپهر رو کن خسته س خوابیده
برای اینکه دیگه سرو صدا نکنه رفت بیرون
این چشه مگه من گفتم سپهر بیاد اگه سپهر نبود خودم از پسشون برمیومدم الکی الکی که سروان نشدم
چند دقیقه بعد هم سپهر به هوش اومد دکترش اومد و چکاپ ش کرد و گفت _حالش خوبه فقط باید کمی استراحت کنه تا بهتر بشه
چون میدونستم الان علیرضا بیمارستانه و نزدیک ترین بیمارستان هم همونیه که توش اموزش میبینه شماره علیرضا رو گرفتم و اطلاع دادم اتاق عملو اماده کنن
زخمش زیاد عمیق نبود ولی بخیه نیاز داشت
_سلام چیشده اتاق عمل برای چی
_ وقت ندارم حرف بزنم رسیدیم میفهمی
_باشه
نگران سپهر بودم یاد اون موقع که سپهر دست اون پسره رو گرفت افتادم همون موقع که یه تصویر تار و گنگ از جلو چشمم رد شد
-فلش بک-
_هی عوضی دستتو بکش خوراکیای منه
اما پسره زورگو محل سعی در گرفتن خوراکیای دخترک داشت
دخترک با مشت زد تو شکم پسرک و خواست فرار کنه که پسرک دستشو جلو اورد و قصد گرفتن مچ دخترک را کرد ناگهان پسری دستش را گرفت_دستت بهش بخوره قلمش میکنم
-حال-
با یادآوری اون خاطره اشکی از چشمم چکید و روی دست سپهر افتاد
خیلی زود رسیدیم بیمارستان و سپهر رو بردن اتاق عمل تا بخیه بزنن بعد چند دقیقه دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و گفت _زخمش زیاد عمیق نیس فقط باید استراحت کنه چند روز دیگه مرخص میشه
نفس اسوده ای کشیدم که علیرضا اومد و گفت_ اتاق عمل واسه چی میخواستی _چیز مهمی نیست تو برو به کارت برس
_باشه
بعد چند مین سپهر رو از اتاق عمل اوردن بیرون و به بخش منتقل کردنش رفتم پیشش و دستشو گرفتم و به لبام نزدیک کردم و بوسه ای روش کاشتم و با پشت دست گونه شو نوازش کردم _همش تقسیر من بود ببخشید داداشی
دکتر مجد گفت حالا که اینجایی بیا به من کمک کن باشه ای گفتم و گوشی مو در اوردم و شماره سهیل رو گرفتم _الو چیشده کجایی
_سلام بیمارستانم
_صدات چرا اشفته س
_سپهر
_سپهر چی چیشده
_سپهر چاقو خرده بیا بیمارستان بهت میگم بعد هم قطع کردم
و رفتم پیش دکتر مجد چند تا بیمار رو چکاپ کردم و برگشتم پیش سپهر همون موقع سهیل هم اومد _ساحل چی شده
همچی رو براش تعریف کردم که عصبانی شد و گفت _تو باعث شدی سپهر چاقو بخوره الانم عین خیالت نیست میگی من برم به کارام برسم
_باشه اروم باش اینجا بیمارستان مراعات حال بقیه رو نمیکنی مراعات حال داداش سپهر رو کن خسته س خوابیده
برای اینکه دیگه سرو صدا نکنه رفت بیرون
این چشه مگه من گفتم سپهر بیاد اگه سپهر نبود خودم از پسشون برمیومدم الکی الکی که سروان نشدم
چند دقیقه بعد هم سپهر به هوش اومد دکترش اومد و چکاپ ش کرد و گفت _حالش خوبه فقط باید کمی استراحت کنه تا بهتر بشه
- ۲.۴k
- ۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط