عشق و نفرت پارت

عشق و نفرت پارت۸💙
مینسو:(خمیازه)
کوک: خوابت میاد؟
مینسو: یکم
کوک: پاشو برو بالا اتاقو از قبل تمیز کردن.. بگیر بخواب
مینسو: تو چی
مکوک: خوابم نمیاد(سرد)
مبنسو: کوک چیزی شده؟
کوک: اونو باید از خودت بپرسی خانم جئون وقتی تلفنو غط میکنی روم
مینسو: ها؟
کوک: خودتو به اون راه نزن
مینسو:(بلند شد و با حالت اعتراضی گفت(من خودمو به هیچ جا نمیزنم از خونه تا اینجا داری باهام سرد برخورد میکنی
کوک:باید تنبیه بشی
مینسو:(برمیگرده و میخواد بره تو اتاق که کوکی دستشو میگیره و میکشه)
مبنسو: چیکار میکنیی
کوک:(خنده) فکر کنم برابر شدیم دیگهـ
مینسو: چی میگی کوک ولم کم میخوام برم بخوابم
کوک: به من نگاه کن
مینسو:...
کوک: گفتم به من نگاه کن چاگیا
مینسو:بله
کوک:جرعت داری بار دیگه تلفونو روم غط کنی
میسنو: خب؟
کوک: تونوقت بیستر از امسب به فاک*ت میدم
مینسو: چ...چی امشب؟

ویو راوی
کوک کمر مینسورو گرفتو و به خودش نزدیک کرد و انداختش روی میل خودشم افتاد روش)
مینسو: چیکار میکنی کوک پاشو
کوک: هیس بیبی
مینسو: کوکک
کوک: کوک نه د*دی
مبنسو: کوک الان وفتش نیستت
کوک:(لباشو کوبوند رو ل. بای دختر و....)