(دوست داشتنی) پارت 10
(دوست داشتنی) پارت 10
تهیونگ: اخه وقتی دیدمت
دوباره حس چند سال پیش
گرفتم
ا.ت: مگه چه حسی بهم داشتی
تهیونگ:منظورم دوستیه خواستم
به عنوان دوست تو هم باهام راحت
باشی
ا.ت: خب دلم برات تنگ میشه
تا یه هفته مدرسه نمیخوام بیام
تهیونگ:چرا اتفاقی افتاده
ا.ت: نه منظورم این بود
میخوام برم یه سفر
تهیونگ: کجا
ا.ت: برگشتم بهت توضیح
میدم
تهیونگ: کی میخوای بری
ا.ت:فردا صبح
تهیونگ: شمارمو داری
ا.ت:نه خب بیا این شماره
من حتما بهم زنگ بزن
تهیونگ: باشه خوشبگذره
ا.ت: ممنونم
تهیونگ:مراقب خودت باش
ا.ت: تو هم همینطور خدانگهدار
تهیونگ: خدانگهدار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سه روز بعد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ
داشتم از مدرسه برمیگشتم
خواستم برم کنار کوهی که
ا.ت همیشه میشینه یه چیز
بنویسم که دیدم خودش اونجا
نشسته دوباره داره گریه میکنه
#تهیونگ
#فیک
تهیونگ: اخه وقتی دیدمت
دوباره حس چند سال پیش
گرفتم
ا.ت: مگه چه حسی بهم داشتی
تهیونگ:منظورم دوستیه خواستم
به عنوان دوست تو هم باهام راحت
باشی
ا.ت: خب دلم برات تنگ میشه
تا یه هفته مدرسه نمیخوام بیام
تهیونگ:چرا اتفاقی افتاده
ا.ت: نه منظورم این بود
میخوام برم یه سفر
تهیونگ: کجا
ا.ت: برگشتم بهت توضیح
میدم
تهیونگ: کی میخوای بری
ا.ت:فردا صبح
تهیونگ: شمارمو داری
ا.ت:نه خب بیا این شماره
من حتما بهم زنگ بزن
تهیونگ: باشه خوشبگذره
ا.ت: ممنونم
تهیونگ:مراقب خودت باش
ا.ت: تو هم همینطور خدانگهدار
تهیونگ: خدانگهدار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سه روز بعد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ
داشتم از مدرسه برمیگشتم
خواستم برم کنار کوهی که
ا.ت همیشه میشینه یه چیز
بنویسم که دیدم خودش اونجا
نشسته دوباره داره گریه میکنه
#تهیونگ
#فیک
۱۲.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.