𝐛𝐢𝐭𝐭𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭🍯☕️
𝐛𝐢𝐭𝐭𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭🍯☕️
𝙋𝙖𝙧𝙩 10●•••
دنبال تاکسی میگشتم...
بارون شدیدی میبارید
یهو یک چتری اومد رو سرم
ات: رئیس
جونگکوک: جونگکوک صدام کن
ات: بله رئ..امم جونگ ..ک کوک
جونگکوک: توی مکان کاری هستیم انقدر رسمی حرف میزنی؟؟
ات: نه راستش عادت کردم
جونگکوک: خب نکن
با سردی و خشکی از کنارم رد شد
جونگکوک: نمیخای بیای؟
ات: نه ممنون تاکسی میگیرم
جونگکوک: خود دانی
سوار تاکسی شدم و رفتم خونه
پسره ی بدجنس سرددد(عمت بدجنسه ات😒)
خلاصه رفتم دوشی گرفتم و خابیدم
فردا تعطیل بود پس تصمیم گرفتم بعد رفتن پیش گل هام برم با بورا لباس برای جشن تولد مادر رئیس بخریم
یک مهمونی بزرگ برای مادر یکی یدونش قراره بگیره ..یک مهمونی پر تجملاتی توی عمارت مامانش و همه ی کارمندای شرکتشو دعوت کرده !!
از اون جایی که من دختر آروم و دور از این تجملات بودم قرار بود نرم اما به خاطر اصرار های زیاد بورا،،، قراره غروب فردا بریم بیرون..
#بی_تی_اس #فیک #جونگکوک
𝙋𝙖𝙧𝙩 10●•••
دنبال تاکسی میگشتم...
بارون شدیدی میبارید
یهو یک چتری اومد رو سرم
ات: رئیس
جونگکوک: جونگکوک صدام کن
ات: بله رئ..امم جونگ ..ک کوک
جونگکوک: توی مکان کاری هستیم انقدر رسمی حرف میزنی؟؟
ات: نه راستش عادت کردم
جونگکوک: خب نکن
با سردی و خشکی از کنارم رد شد
جونگکوک: نمیخای بیای؟
ات: نه ممنون تاکسی میگیرم
جونگکوک: خود دانی
سوار تاکسی شدم و رفتم خونه
پسره ی بدجنس سرددد(عمت بدجنسه ات😒)
خلاصه رفتم دوشی گرفتم و خابیدم
فردا تعطیل بود پس تصمیم گرفتم بعد رفتن پیش گل هام برم با بورا لباس برای جشن تولد مادر رئیس بخریم
یک مهمونی بزرگ برای مادر یکی یدونش قراره بگیره ..یک مهمونی پر تجملاتی توی عمارت مامانش و همه ی کارمندای شرکتشو دعوت کرده !!
از اون جایی که من دختر آروم و دور از این تجملات بودم قرار بود نرم اما به خاطر اصرار های زیاد بورا،،، قراره غروب فردا بریم بیرون..
#بی_تی_اس #فیک #جونگکوک
۳.۸k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.