دنیای تاریک من (:

ادامه پارت ۲۲ : اخررررررررر


لینو تلفن رو برداشت و به نام سوری‌ گفت بیاد به اتاقش
نام سوری با ترس به اتاق اومد
-نام سوری گفتی چندتا از فامیلاتون بازیگرن درسته ؟
نام سوری : بله رئیس
-میتونن نقش زامبی رو باز کنن
نام سوری : معلومه
- پس‌ شمارشونو بده به من
لینو به اون ها زنگ زد و باهاشون قرار گذاشت که فردا به آدرسی که می‌فرسته برن و نقش زامبی رو بازی کنن و از نام سوری‌خواست تا براش خون خوک پیدا کنه
لینو با خون خوک توی یک دفتر نوشت
[ امیدوارم بهت خوش‌بگذره دونگ هیون ]
-هان باید اینو ببری بندازی تو کانتینر که توش زامبی های بازیگر هستن و من بالای اون کانتینر می ایستم و وقتی اومد بیرون خون خوک رو میریزم روش‌
+ چرا باید بترسونیمش؟ اون که بچه نیست!
- چون که برای هر‌چیزی‌ حدی وجود داره ولی برای ترس یک انسان هیچ حد و مرزی وجود نداره

قطعا از کار ما عصبانی میشه و همین طوری به جایی نمیاد و چه فرمولو بگیره چه نگیره میکشتت و از اونجايی ‌که ما نمیدونیم که کی یا از کجا قراره بهت شلیک یا حمله کنه پس‌ باید این ضد گلوله رو بپوشی
بعد به پلیس زنگ میزنیم تا بیاد بگیرتش و وقتی که پلیس بگیره کارش تمومه پس ما باید تا اون موقع معطلش کنیم .
+مطمئن میشم که درس بزرگی بهش بدم
[ پایان فلش بک ]

دونگ هیون دیوونه شد و توی تیمارستان بستری شد و بعد از دادگاه محکوم به اعدام شد .

رابطه ی پدر پسری لینو وپدرش خوب شده بود و   آقای لی مچ کانگ سان جونگ رو درحالی که داشت خیانت میکرد و اموالش رو بالا می‌کشید گرفت و به جرم دزدی به زندان رفت .
لینو هر هفته با پدرش به مادرش سر میزدند

لینو در جشنواره‌ای مهم شرکت کرد و خودش رو به عنوان رئیس شرکت بازی های کامپیوتری معرفی کرد و هر روز به شرکت میرفت .

هان بعد از یک امتحان مهم رپر شد و توسط یک کمپانی جذب شد و به صورت مخفیانه به برنامه نویسی در شرکت لینو ادامه داد

لینو و هان بهترین لحظه ها و دوستی رو باهم ساختن و بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات و سختی ها قوی تر شده بودند و دوستی پابرجایی رو رقم زدند .

"پایان"
دیدگاه ها (۶)

بومگیو / ای ان (:

سر این جر خوردم (:

دنیای تاریک من (:

دنیای تاریک من (:

#مافیای_من#P16هان:دلت میخواد بزنمت؟؟لینو:«خنده»«گوشی لینو زن...

#مافیای_من #P12فلیکس:پس.....هان تویی؟؟؟هان:ت.....تو............

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط