پارت[11]
پارت[11]
میرن اتاق یونگی
و رویه تخت دراز میکشن
یونگی آم چیزه
ا/ت:چی؟
یونگی:دلم میخواد کیست کنم
ا/ت:من مشکلی ندارم
یونگی:جدی؟
ا/ت:اره
بعد کم کم بهم نزدیک شدن و کیس کردن خیلی هم طولانی که نفسشون بند اومد یونگی هم همینجوری لبشو....استغفرلااا😐😂
بعد اومد پایین گردنشو کیس مارک کرد یکم ا/ت ناله کرد......🙄
یونگی:خیلی دوس دارم تا تحش بریم ولی نمیشه
ا/ت:منم اشکالی نداری
یونگی ا/تو بغل میکنه و لالااا
درضمن ساعت 12شب خوابیدن....
ویو ساعت 3صب
سومین داشت خواب میدید:::
__________________________________
یونگی:ا/ت سومین قاتل مادرته
ا/ت:چ...چی؟
یونگی:اون مادرتو کشت چون مادرت ضعیف بود وقتی سومینو بدنیااورد مرد تو باید سومینو بکشی و پدرتم باید بمیره چون اون به مادرت اسرار کرد سومین بدنیا بیاد
ا/ت:نع....نع..نع (جیغ و داد و گریه)
بعد ا/ت میره تفنگه باباشو برمیداره میره تویه اتاق سومین
سومین:آبجی چیشده؟
ا/ت:دهنتو ببند تو قاتله مامانییی جیغ و داد گریه بعد یه تیر تویه سره سومین خالی کرد.....
__________________________________
حالا زمانی که داشت خوابو میدید کلی عرق کرده بود و داشت جیغ میزد تویه خواب همش
که ا/ت و کوک فهمیدن از خواب بیدار شدن هردو اومدن بیرون
ا/ت:صدایه سومینه؟
کوک:اره فک کنم (هردو خوابالود بودن)
رفتن سمت اتاق سومین
دیدن سومین داره هی تکون میخوره داره تویه خواب گریه میکنه و داد میزنه و کلی هم عرق کرده
ا/ت میره سومینو چند بار تکون میده یهوسومین پرید تا ا/تو دید جیغ زد
ا/ت:سویمن اروم باش منمممم
سومین:ابجی بعد تویه بغلش گریه میکنه
ا/ت:هیشش چیزی نیست ابجی جونم چیزی نیست اروم باش
ا/ت:پاشو لباساتو عوض کن
سومین:باشه
یهو کوکو میبینه
سومین:تو چرا اومدی؟
کوک:از خواب بیدار شدم صداتو شنیدم
سومین:اها
کوک:چه خوابی دیدی؟
ا/ت:اره راستی چی دیدی؟
سومین:هی...هیچی هیچی چیز خاصی نبود شماها برین .......
[شرط:5لایک 5کامنت]ببخشید❤🙃
ادامه دارد.....
میرن اتاق یونگی
و رویه تخت دراز میکشن
یونگی آم چیزه
ا/ت:چی؟
یونگی:دلم میخواد کیست کنم
ا/ت:من مشکلی ندارم
یونگی:جدی؟
ا/ت:اره
بعد کم کم بهم نزدیک شدن و کیس کردن خیلی هم طولانی که نفسشون بند اومد یونگی هم همینجوری لبشو....استغفرلااا😐😂
بعد اومد پایین گردنشو کیس مارک کرد یکم ا/ت ناله کرد......🙄
یونگی:خیلی دوس دارم تا تحش بریم ولی نمیشه
ا/ت:منم اشکالی نداری
یونگی ا/تو بغل میکنه و لالااا
درضمن ساعت 12شب خوابیدن....
ویو ساعت 3صب
سومین داشت خواب میدید:::
__________________________________
یونگی:ا/ت سومین قاتل مادرته
ا/ت:چ...چی؟
یونگی:اون مادرتو کشت چون مادرت ضعیف بود وقتی سومینو بدنیااورد مرد تو باید سومینو بکشی و پدرتم باید بمیره چون اون به مادرت اسرار کرد سومین بدنیا بیاد
ا/ت:نع....نع..نع (جیغ و داد و گریه)
بعد ا/ت میره تفنگه باباشو برمیداره میره تویه اتاق سومین
سومین:آبجی چیشده؟
ا/ت:دهنتو ببند تو قاتله مامانییی جیغ و داد گریه بعد یه تیر تویه سره سومین خالی کرد.....
__________________________________
حالا زمانی که داشت خوابو میدید کلی عرق کرده بود و داشت جیغ میزد تویه خواب همش
که ا/ت و کوک فهمیدن از خواب بیدار شدن هردو اومدن بیرون
ا/ت:صدایه سومینه؟
کوک:اره فک کنم (هردو خوابالود بودن)
رفتن سمت اتاق سومین
دیدن سومین داره هی تکون میخوره داره تویه خواب گریه میکنه و داد میزنه و کلی هم عرق کرده
ا/ت میره سومینو چند بار تکون میده یهوسومین پرید تا ا/تو دید جیغ زد
ا/ت:سویمن اروم باش منمممم
سومین:ابجی بعد تویه بغلش گریه میکنه
ا/ت:هیشش چیزی نیست ابجی جونم چیزی نیست اروم باش
ا/ت:پاشو لباساتو عوض کن
سومین:باشه
یهو کوکو میبینه
سومین:تو چرا اومدی؟
کوک:از خواب بیدار شدم صداتو شنیدم
سومین:اها
کوک:چه خوابی دیدی؟
ا/ت:اره راستی چی دیدی؟
سومین:هی...هیچی هیچی چیز خاصی نبود شماها برین .......
[شرط:5لایک 5کامنت]ببخشید❤🙃
ادامه دارد.....
۹.۰k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.