پارت [10]
پارت [10]
کوک:سومین خوبی؟
سومین:نع اصا خوب نیستم< یهو اشکاش سرازیر میشه کوک بغلش میکنه>
کوک:هیششش اروم باش منو و ا/ت کنارتیم
سومین:هیق....ا/ت..هیق کجاس؟(صدایه گریشه)
کوک:رویه یکی از تختایه بیمارستانه
سومین:باشه
ویو ا/ت و یونگی
ا/ت:(به هوش اومد)یونگی؟
یونگی:جانم بیب؟
ا/ت:من چجوری باید از خواهرم مراقبت کنم؟(گریه)خیلی میترسم چیزیش بشه خدایه نکرده
یونگی:اروم باش بیب من میره ا/تو بغل میکنه
من کنارتم نمیزارم ا/ت یه خراش بیوفته روش باشه؟
ا/ت: باشه
یونگی:پیشونیشو میبوسه بیا بریم سومین منتظرته
ا/ت:بریم....
سومین و کوک از هم جدا شدن وقتی ا/ت اینا اومدن
ا/ت:خواهری جونم خوبی؟(لبخند تلخ🙄)
سومین:نه تو خوبی؟(اونم لبخند تلخ)
ا/ت:منم نه،راستی دستات و لباسات خونیه بیا بریم خونه به اجوما اینا میگم بیان لباسامونم عوض کنیم توهم بری یه دوش بگیری فردا باید بابارو......
سومین:خاک کنیم(لبخند تلخ میزنه)
ا/ت:ا...اره
میرن خونه با کوک و یونگی
سومین میره دوش میگیره لباساشونو عوض میکنن هردوشون سیاه میپوشن
ویو کوک و یونگی
کوک:یونگی یه سوال بپرسم راستشو میگی؟
یونگی:هوم؟
کوک:کار تو بود؟
یونگی:بعله؟کار من؟داداش من شاید هر روز با یه دختر باشم یا شاید چند تا ادم کشتم ولی قاتل پدر ا/ت و سومین که نیستم
درضمن گمه مرض دارم عشقمو عذاب بدم؟
کوک:خب حالا
سومین و ا/ت اومدن پایین
کوک:ا/ت سومین خوبین؟
ا/ت:آره
سومین:یکم
یونگی:میخواین بریم بیرون یکم هوا بخوریم اگر حالتون خوب نیس؟
ا/ت و سومین :نه خوبیم
یونگی:باشه پس برین یکم استراحت کنین تا فردا
سومین:برایه شما دوتا به اجوما گفتیم اتاق اناده کنه برین بخوابین
یونگی:باشه ممنون
کوک:تنکس
سومین میره اتاقه خودشو ا/ت میخوابه
کوک هم میره اتاقش میخوابه
ویو ا/ت و یونگی
یونگی:ا/ت عزیزم؟
ا/ت:بعله؟
یونگی:میخوای اگر حالت خوب نیست امشب بیا کنار من بخواب ها؟
ا/ت:نمیدونم
یونگی:بیا
ب
ا/ت:باشه
ادامه دارد....
کوک:سومین خوبی؟
سومین:نع اصا خوب نیستم< یهو اشکاش سرازیر میشه کوک بغلش میکنه>
کوک:هیششش اروم باش منو و ا/ت کنارتیم
سومین:هیق....ا/ت..هیق کجاس؟(صدایه گریشه)
کوک:رویه یکی از تختایه بیمارستانه
سومین:باشه
ویو ا/ت و یونگی
ا/ت:(به هوش اومد)یونگی؟
یونگی:جانم بیب؟
ا/ت:من چجوری باید از خواهرم مراقبت کنم؟(گریه)خیلی میترسم چیزیش بشه خدایه نکرده
یونگی:اروم باش بیب من میره ا/تو بغل میکنه
من کنارتم نمیزارم ا/ت یه خراش بیوفته روش باشه؟
ا/ت: باشه
یونگی:پیشونیشو میبوسه بیا بریم سومین منتظرته
ا/ت:بریم....
سومین و کوک از هم جدا شدن وقتی ا/ت اینا اومدن
ا/ت:خواهری جونم خوبی؟(لبخند تلخ🙄)
سومین:نه تو خوبی؟(اونم لبخند تلخ)
ا/ت:منم نه،راستی دستات و لباسات خونیه بیا بریم خونه به اجوما اینا میگم بیان لباسامونم عوض کنیم توهم بری یه دوش بگیری فردا باید بابارو......
سومین:خاک کنیم(لبخند تلخ میزنه)
ا/ت:ا...اره
میرن خونه با کوک و یونگی
سومین میره دوش میگیره لباساشونو عوض میکنن هردوشون سیاه میپوشن
ویو کوک و یونگی
کوک:یونگی یه سوال بپرسم راستشو میگی؟
یونگی:هوم؟
کوک:کار تو بود؟
یونگی:بعله؟کار من؟داداش من شاید هر روز با یه دختر باشم یا شاید چند تا ادم کشتم ولی قاتل پدر ا/ت و سومین که نیستم
درضمن گمه مرض دارم عشقمو عذاب بدم؟
کوک:خب حالا
سومین و ا/ت اومدن پایین
کوک:ا/ت سومین خوبین؟
ا/ت:آره
سومین:یکم
یونگی:میخواین بریم بیرون یکم هوا بخوریم اگر حالتون خوب نیس؟
ا/ت و سومین :نه خوبیم
یونگی:باشه پس برین یکم استراحت کنین تا فردا
سومین:برایه شما دوتا به اجوما گفتیم اتاق اناده کنه برین بخوابین
یونگی:باشه ممنون
کوک:تنکس
سومین میره اتاقه خودشو ا/ت میخوابه
کوک هم میره اتاقش میخوابه
ویو ا/ت و یونگی
یونگی:ا/ت عزیزم؟
ا/ت:بعله؟
یونگی:میخوای اگر حالت خوب نیست امشب بیا کنار من بخواب ها؟
ا/ت:نمیدونم
یونگی:بیا
ب
ا/ت:باشه
ادامه دارد....
۱۱.۹k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.