آیا این عشق واقعی است؟
آیا این عشق واقعی است؟
part6🍒🍓
ات ویو
رفتم یه لباس نسبتا باز(اگه بشه عکسشو میزارم)پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم مو هام رو بافتم و اومدم پایین
جیمین:افتخار میدین؟
ات:حتما
و دستشو گزاشت تو دست جیمین و جیمین براش در ماشینو باز کرد و آروم طوری که خودش و ات بشنون گفت
جیمین:امشب منتظرتم
و برخلاف فکرش ات گفت
ات:حتما مشکلی ندارم
جیمین خوشحال شد و راه افتادن بیرون همه رفتن برای شهر بازی و کلی حال کردن و آخر سر ات خواست یه زره شراب بخوره اما جیمین نمیزاشت گفت برای ریهش خوب نیست
ات:بریم اون وسیله رو بازی کنیم؟
جیمین:آره خفنه
ات:بریم اما تا خواستن سوار شن یهو ات شوکه شد
ات:جیمین........جیمین.......میشه دست بعد سوار بشیم بی زحمت برام آب بیار.
جیمین:چیشد ات خوبی؟
ات:آره خوبم
جیمین رفت برای ات آب بیاره
ات:پسرا من یلحظه یه کاری دارم جیمین اومد بگید رفته دستشویی
هوسوک:چیشده
ات:به جیمین چیزی نمیگین؟
پسرا به نشانه نه سرشونو تکون دادن
ات:۱۴سالگیم یه غلتی کردم اون موقع یه دوست پسر دیوونه داشتم اما کات کردیم
هوسوک:پس اوضاع خیلی خیته
ات:کجاشو دیدی؟حالا اومده اینجا.....
داشتم حرفمو میزدم یهو توسط دستی برگشته شدم دوست پسر قبلیم بود
ات:الان وقت بحس کردن ندارم
جانی(همون دوست پسر قبلی ات):به به خانم ات
هوسوک:هششش تو کی باشی با اسم کوچیک صداش میکنی؟
جانی:شما؟
هوسوک:اون الان یه دوست پسر داره
یهو جانی هوسوک رو کنار زد داشت میومد سمتم
ات:چیکار میکنی؟
که یهو جیمین با مشت زد به سر جانی
ات:جیمینا...هق...دستم....هق
جیمین برگشت و دید جانی با چاقو زده به دستم
جیمین:ات خوبی؟
جیمین ویو
داشتم با پسره دعوا میکردم یهو دیدم ات داره میگه دستم درد میکنه برگشتم دیدم دستش چاقو خورده اما دیدم،بعدش همون چاقو رو درآورد و انداخت اونور
ات:من...هق....خوبم.....هق
جیمین:این همون جانی هست که میگفتی یه آشغال به تمام معناست؟
ات:آره......هق
ات رو بلند کردم و رفتیم بیمارستان......
برای این پارت شرط نمیزارم ولی میخوام ببینم اگه بهتون نگم هم چقدر لایک میخوره
part6🍒🍓
ات ویو
رفتم یه لباس نسبتا باز(اگه بشه عکسشو میزارم)پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم مو هام رو بافتم و اومدم پایین
جیمین:افتخار میدین؟
ات:حتما
و دستشو گزاشت تو دست جیمین و جیمین براش در ماشینو باز کرد و آروم طوری که خودش و ات بشنون گفت
جیمین:امشب منتظرتم
و برخلاف فکرش ات گفت
ات:حتما مشکلی ندارم
جیمین خوشحال شد و راه افتادن بیرون همه رفتن برای شهر بازی و کلی حال کردن و آخر سر ات خواست یه زره شراب بخوره اما جیمین نمیزاشت گفت برای ریهش خوب نیست
ات:بریم اون وسیله رو بازی کنیم؟
جیمین:آره خفنه
ات:بریم اما تا خواستن سوار شن یهو ات شوکه شد
ات:جیمین........جیمین.......میشه دست بعد سوار بشیم بی زحمت برام آب بیار.
جیمین:چیشد ات خوبی؟
ات:آره خوبم
جیمین رفت برای ات آب بیاره
ات:پسرا من یلحظه یه کاری دارم جیمین اومد بگید رفته دستشویی
هوسوک:چیشده
ات:به جیمین چیزی نمیگین؟
پسرا به نشانه نه سرشونو تکون دادن
ات:۱۴سالگیم یه غلتی کردم اون موقع یه دوست پسر دیوونه داشتم اما کات کردیم
هوسوک:پس اوضاع خیلی خیته
ات:کجاشو دیدی؟حالا اومده اینجا.....
داشتم حرفمو میزدم یهو توسط دستی برگشته شدم دوست پسر قبلیم بود
ات:الان وقت بحس کردن ندارم
جانی(همون دوست پسر قبلی ات):به به خانم ات
هوسوک:هششش تو کی باشی با اسم کوچیک صداش میکنی؟
جانی:شما؟
هوسوک:اون الان یه دوست پسر داره
یهو جانی هوسوک رو کنار زد داشت میومد سمتم
ات:چیکار میکنی؟
که یهو جیمین با مشت زد به سر جانی
ات:جیمینا...هق...دستم....هق
جیمین برگشت و دید جانی با چاقو زده به دستم
جیمین:ات خوبی؟
جیمین ویو
داشتم با پسره دعوا میکردم یهو دیدم ات داره میگه دستم درد میکنه برگشتم دیدم دستش چاقو خورده اما دیدم،بعدش همون چاقو رو درآورد و انداخت اونور
ات:من...هق....خوبم.....هق
جیمین:این همون جانی هست که میگفتی یه آشغال به تمام معناست؟
ات:آره......هق
ات رو بلند کردم و رفتیم بیمارستان......
برای این پارت شرط نمیزارم ولی میخوام ببینم اگه بهتون نگم هم چقدر لایک میخوره
۴.۲k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.