انداختمش رو تخت و اومدم بیرون
انداختمش رو تخت و اومدم بیرون
ات: تنه لش
رفتم اتاقمو خوابیدم صبح ساعت ۷ بیدار شدم اماده شدم رفتم پایین اجوما گف برم اربابو بیدار کنم
در زدم ولی کسی جواب نداد
رفتم داخل دیدم هموز با همون لباسا همونشکلی خوابع
ات: ارباب صبخ شده بیدار شید
ات: ارباب..ارباب ...
کوک: درد برو بیرون خودم میام
ات: هعی درس.. چش
رفتم بیرون
واقعا رو مخمهخهه
ویو کوک
بیدار شدم دوش گرفتم لباس عوض کردم رفتم پایین دختر جدیده برا غذا اورد. داشتم میخوردم که
ات: ارباب..
کوک: بد الا بکی میاد ی کیف دستشه پولی که میخوای اونجاس
ات: واقعااا ممنون
کوک: ولی
ات؛ بله
کوک : من تا یسال بت حقوق نمیدم
ات: اشکال نداره
کوک : برو
ویو کوک
ب خیال پردازیت ادامه بده
ویو ات
پولو گرفتم دادم ب بابای عوضیم
شب بود کارا رو انجام دادم داشتم ب سگ ارباب غذا میدادم که ارباب امد
ات: سلا...
کوک رفت بالا با سرعت
ات: ایشششش
رو مبل نشستم تا استراحت کنم
ات: تنه لش
رفتم اتاقمو خوابیدم صبح ساعت ۷ بیدار شدم اماده شدم رفتم پایین اجوما گف برم اربابو بیدار کنم
در زدم ولی کسی جواب نداد
رفتم داخل دیدم هموز با همون لباسا همونشکلی خوابع
ات: ارباب صبخ شده بیدار شید
ات: ارباب..ارباب ...
کوک: درد برو بیرون خودم میام
ات: هعی درس.. چش
رفتم بیرون
واقعا رو مخمهخهه
ویو کوک
بیدار شدم دوش گرفتم لباس عوض کردم رفتم پایین دختر جدیده برا غذا اورد. داشتم میخوردم که
ات: ارباب..
کوک: بد الا بکی میاد ی کیف دستشه پولی که میخوای اونجاس
ات: واقعااا ممنون
کوک: ولی
ات؛ بله
کوک : من تا یسال بت حقوق نمیدم
ات: اشکال نداره
کوک : برو
ویو کوک
ب خیال پردازیت ادامه بده
ویو ات
پولو گرفتم دادم ب بابای عوضیم
شب بود کارا رو انجام دادم داشتم ب سگ ارباب غذا میدادم که ارباب امد
ات: سلا...
کوک رفت بالا با سرعت
ات: ایشششش
رو مبل نشستم تا استراحت کنم
۴۲.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.