part:7
part:7
ویو ات
ات : باشه
کوک: خوش امدیی
پاشدم رفتم خونه برا جویی تعریف کردم
ویو کوک
دختر رو مخ
دیدم تهیونگم نیس پاشدم رفتم رفتم تو ی کلاب انقدر خوردم که حتی اسمم یادم نبود
ی دخت...البته بکی از اون عروسک خیمه شبازیا اومد سمتم رو پام نشست و خودشو بم میمالید بد از اینکه کاملا تخریک شدم باش ب ب یکی از اتاقا رفتیم.....( اصمات)
ویو ات
وسایلمو جمع کردم و از جویی خدا حافظی کردم بر گشتم ب اون قبرستون
وارد شدن ی زن میان سال اوند سمتم
اجوما: تو لی اتی
ات: ارع
اجوما: دنبالم بیا
ات:
اجوما: اینجا اتاق توعه چون خدمتمار شخصی اربابی اتاقتم از بقیه جداس
ات: اها
اجوما : بقیه کارارو ارباب بت میگه تو ام میتونی اطراف نگا کنی وسایلتو مرتب
کنی
ات: اوکی
اجوما : فعلا
رفتم وسایلمو چیدم اتاقش تیره بود خوشم اومد لباس عوض مردم رفتم اطراف پ بگردم ساعت ۱۰ بود ولی از ارباب خبری نبود رفتم تو خیاط باد خنکی بودش
تپ چمنا دراز کشیدم تا ساعت۲ با خودم حرف میزدم که در باز شد ی ماشین اومد داخل ارباب میت اومد بیرون بادیگارد بم گف که اربابو ببرم اتاقش. رفتم سمتش
بوی گندی میداد
از وضع لباسا پ دکمه های بازشم معلوم بود که رابطه داشته مطمعن شدم مه ی دختر بازه ماهرهه مرتبکه گاو تا اتاقش بردم در اتاقو باز کردم اتاق خیلی قشتنگی داش انداختمش رو تخت و...
ویو ات
ات : باشه
کوک: خوش امدیی
پاشدم رفتم خونه برا جویی تعریف کردم
ویو کوک
دختر رو مخ
دیدم تهیونگم نیس پاشدم رفتم رفتم تو ی کلاب انقدر خوردم که حتی اسمم یادم نبود
ی دخت...البته بکی از اون عروسک خیمه شبازیا اومد سمتم رو پام نشست و خودشو بم میمالید بد از اینکه کاملا تخریک شدم باش ب ب یکی از اتاقا رفتیم.....( اصمات)
ویو ات
وسایلمو جمع کردم و از جویی خدا حافظی کردم بر گشتم ب اون قبرستون
وارد شدن ی زن میان سال اوند سمتم
اجوما: تو لی اتی
ات: ارع
اجوما: دنبالم بیا
ات:
اجوما: اینجا اتاق توعه چون خدمتمار شخصی اربابی اتاقتم از بقیه جداس
ات: اها
اجوما : بقیه کارارو ارباب بت میگه تو ام میتونی اطراف نگا کنی وسایلتو مرتب
کنی
ات: اوکی
اجوما : فعلا
رفتم وسایلمو چیدم اتاقش تیره بود خوشم اومد لباس عوض مردم رفتم اطراف پ بگردم ساعت ۱۰ بود ولی از ارباب خبری نبود رفتم تو خیاط باد خنکی بودش
تپ چمنا دراز کشیدم تا ساعت۲ با خودم حرف میزدم که در باز شد ی ماشین اومد داخل ارباب میت اومد بیرون بادیگارد بم گف که اربابو ببرم اتاقش. رفتم سمتش
بوی گندی میداد
از وضع لباسا پ دکمه های بازشم معلوم بود که رابطه داشته مطمعن شدم مه ی دختر بازه ماهرهه مرتبکه گاو تا اتاقش بردم در اتاقو باز کردم اتاق خیلی قشتنگی داش انداختمش رو تخت و...
۱۵.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.