تک پارتی بنگ چان و لباس باز AT
تک پارتی : بنگ چان و لباس باز AT
(مهمانی در اوج شور و هیجان است. نورهای رنگی به اطراف میتابند و موسیقی با صدای بلند پخش میشود. بنگ چان با کت و شلوار شیکش، در میان مهمانها میچرخد و با لبخندی گرم به همه خوشآمد میگوید. تو (AT) هم با لباس شب باز و خیرهکننده ای در مهمانی حضور داری و توجه همه رو به خودت جلب کردی.)
بنگ چان وقتی تو را با آن لباس میبیند، یک لحظه شوکه میشود. او نمیتواند چشم از تو بردارد، اما همزمان کمی هم احساس حسادت میکند. او به سمت تو میآید و با لبخندی آرام دستت را میگیرد.
* بنگ چان: (با صدای آرام اما جدی) "عزیزم، خیلی زیبا شدی. اما فکر میکنم این لباس کمی بازه..."
* تو (AT): (با لبخند شیطنتآمیز) "مگه مشکلی داره؟ مگه من خوشگل نشدم؟"
(بنگ چان آهی میکشد و تو را به گوشهای خلوت میبرد. او میخواهد با تو خصوصی صحبت کند.)
* بنگ چان: (با صدای مهربان) "نه، تو خیلی خوشگلی. اما نمیخوام بقیه اینطوری بهت نگاه کنن. تو فقط مال منی."
* تو (AT): (با لبخند) "اوه، حسود شدی؟"
(بنگ چان خجالت میکشد و کمی سرخ میشود.)
* بنگ چان: "خب... یه کم. ولی مهم اینه که دوست ندارم کسی به جز من اینطوری ببیندت."
(تو دستت را روی صورت بنگ چان میگذاری و به چشمهایش نگاه میکنی.)
* تو (AT): "خیالت راحت باشه. من فقط تو رو دوست دارم."
(بنگ چان لبخندی میزند و تو را در آغوش میگیرد. او میداند که تو فقط برای او هستی و همین برایش کافی است.)
(مهمانی در اوج شور و هیجان است. نورهای رنگی به اطراف میتابند و موسیقی با صدای بلند پخش میشود. بنگ چان با کت و شلوار شیکش، در میان مهمانها میچرخد و با لبخندی گرم به همه خوشآمد میگوید. تو (AT) هم با لباس شب باز و خیرهکننده ای در مهمانی حضور داری و توجه همه رو به خودت جلب کردی.)
بنگ چان وقتی تو را با آن لباس میبیند، یک لحظه شوکه میشود. او نمیتواند چشم از تو بردارد، اما همزمان کمی هم احساس حسادت میکند. او به سمت تو میآید و با لبخندی آرام دستت را میگیرد.
* بنگ چان: (با صدای آرام اما جدی) "عزیزم، خیلی زیبا شدی. اما فکر میکنم این لباس کمی بازه..."
* تو (AT): (با لبخند شیطنتآمیز) "مگه مشکلی داره؟ مگه من خوشگل نشدم؟"
(بنگ چان آهی میکشد و تو را به گوشهای خلوت میبرد. او میخواهد با تو خصوصی صحبت کند.)
* بنگ چان: (با صدای مهربان) "نه، تو خیلی خوشگلی. اما نمیخوام بقیه اینطوری بهت نگاه کنن. تو فقط مال منی."
* تو (AT): (با لبخند) "اوه، حسود شدی؟"
(بنگ چان خجالت میکشد و کمی سرخ میشود.)
* بنگ چان: "خب... یه کم. ولی مهم اینه که دوست ندارم کسی به جز من اینطوری ببیندت."
(تو دستت را روی صورت بنگ چان میگذاری و به چشمهایش نگاه میکنی.)
* تو (AT): "خیالت راحت باشه. من فقط تو رو دوست دارم."
(بنگ چان لبخندی میزند و تو را در آغوش میگیرد. او میداند که تو فقط برای او هستی و همین برایش کافی است.)
- ۷.۳k
- ۲۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط