تک پارتی جونگکوک و قهر AT
تک پارتی : جونگکوک و قهر AT
(جونگکوک با چشمان نگران به تو نگاه میکند، تو روی کاناپه نشسته ای و با اخم به تلویزیون زل زده ای و اصلاً توجهی به او نمیکنی. او اشتباهی کرده و تو از دستش ناراحت شدهای و قهر کردهای.)
جونگکوک نمیداند که چطور باید تو را از قهر در بیاورد. او تمام تلاشش را کرده که معذرتخواهی کند، اما انگار هیچ چیز کارساز نیست. او سعی میکند به تو نزدیک شود و دستت را بگیرد.
* جونگکوک: (با صدای ناراحت) "عزیزم، لطفا یه کم به من نگاه کن. من متاسفم، خب؟"
* تو (AT): (بدون نگاه کردن به او) "نه. تو اشتباه کردی. برو."
(جونگکوک آهی میکشد و به فکر فرو میرود. او میداند که تو لجباز هستی و به این راحتیها از قهر بیرون نمیایی. او به آشپزخانه میرود و شروع به درست کردن غذای مورد علاقه تو میکند. او میداند که تو عاشق کیمچی هستی.)
(بوی کیمچی کل خانه را پر میکند. تو با بیمیلی به آشپزخانه نگاه میکنی، اما باز هم تظاهر میکنی که اهمیتی نمیدهی. جونگکوک بشقاب غذا را روی میز میگذارد و با نگاهی التماسآمیز به تو خیره میشود.)
* جونگکوک: (با صدای آرام) "لطفاً، بیا یه کم غذا بخور. من با تمام وجودم متاسفم."
(تو با تردید بلند میشوی و به سمت میز میروی. جونگکوک صندلی را برایت عقب میکشد و منتظر میماند تا تو بنشینی. تو آهسته مینشینی و شروع به خوردن غذا میکنی. جونگکوک با دقت به تو نگاه میکند و میداند که کمکم داره یخ های قهرت آب میشه.)
* جونگکوک: (با صدای ملایم) "حالا بهتر شدی؟"
* تو (AT): (با لبخندی کمرنگ) "یه کمی. ولی هنوز ناراحتم."
(جونگکوک با لبخندی شیطنتآمیز به تو نزدیک میشود و تو را در آغوش میگیرد. تو دیگر نمیتوانی مقاومت کنی و خندهات میگیرد. جونگکوک میداند که بالاخره موفق شده و تو دیگه قهرنیستی)
(جونگکوک با چشمان نگران به تو نگاه میکند، تو روی کاناپه نشسته ای و با اخم به تلویزیون زل زده ای و اصلاً توجهی به او نمیکنی. او اشتباهی کرده و تو از دستش ناراحت شدهای و قهر کردهای.)
جونگکوک نمیداند که چطور باید تو را از قهر در بیاورد. او تمام تلاشش را کرده که معذرتخواهی کند، اما انگار هیچ چیز کارساز نیست. او سعی میکند به تو نزدیک شود و دستت را بگیرد.
* جونگکوک: (با صدای ناراحت) "عزیزم، لطفا یه کم به من نگاه کن. من متاسفم، خب؟"
* تو (AT): (بدون نگاه کردن به او) "نه. تو اشتباه کردی. برو."
(جونگکوک آهی میکشد و به فکر فرو میرود. او میداند که تو لجباز هستی و به این راحتیها از قهر بیرون نمیایی. او به آشپزخانه میرود و شروع به درست کردن غذای مورد علاقه تو میکند. او میداند که تو عاشق کیمچی هستی.)
(بوی کیمچی کل خانه را پر میکند. تو با بیمیلی به آشپزخانه نگاه میکنی، اما باز هم تظاهر میکنی که اهمیتی نمیدهی. جونگکوک بشقاب غذا را روی میز میگذارد و با نگاهی التماسآمیز به تو خیره میشود.)
* جونگکوک: (با صدای آرام) "لطفاً، بیا یه کم غذا بخور. من با تمام وجودم متاسفم."
(تو با تردید بلند میشوی و به سمت میز میروی. جونگکوک صندلی را برایت عقب میکشد و منتظر میماند تا تو بنشینی. تو آهسته مینشینی و شروع به خوردن غذا میکنی. جونگکوک با دقت به تو نگاه میکند و میداند که کمکم داره یخ های قهرت آب میشه.)
* جونگکوک: (با صدای ملایم) "حالا بهتر شدی؟"
* تو (AT): (با لبخندی کمرنگ) "یه کمی. ولی هنوز ناراحتم."
(جونگکوک با لبخندی شیطنتآمیز به تو نزدیک میشود و تو را در آغوش میگیرد. تو دیگر نمیتوانی مقاومت کنی و خندهات میگیرد. جونگکوک میداند که بالاخره موفق شده و تو دیگه قهرنیستی)
- ۶.۶k
- ۲۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط