آزمایش عشق

part3


داره چه اتفاقی می‌افته ...
توی این چند سال حتی یک بار شوگا بدون صبحونه خوردن نرفته بیرون ...
همیشه اول با من صبحونه میخورد بعد میرفت حتی مهم ترین قرارهاش...
از اینا گذشته شب همیشه ۹ خونه بود ....»
.....
کلافه تموم اون غذاهایی که با عشق درست کرده بودم رو ریختم دور و خودم رو به مبل رسوندم ...
خودمو بغل کردم و تا جایی که تونستم گریه کردم ....
به تمام حرکات شوگا از دیشب و قبلا فکر کردم ...
تضاد قشنگی نبود....
این اون مرد من نبود...
اون هیچ وقت این رفتارا رو انجام نمی‌داد ...
نمیدونم شاید من اشتباه کنم ...
شاید. من مقصرم که دارم قضاوتش میکنم ...
اما ...
پس چرا اینطوری شده؟
ما که تا قبل مهمونی دعوایی نداشتیم ...
تصمیم گرفتم برم خونه بهترین دوستم و باهاش حرف بزنم ... شاید اون الان بهترین دارو باشه برای دردای من ...
لارا :« به به چیشدع آ.ت خانم یاد ما کردن
«« نتوستم تحمل کنم و همونجا جلوی در زدم زیر گریه»»»
لارا :« هی .. چیشدهههه؟ خوبی تووو؟ برای چی گریه می‌کنی؟ بیا تو ببینم ...
آ.ت :« لارا .... یونگی ... فک کنم برای یونگی یک اتفاقی افتاده ...
لارا :« چرا چیشدع آ.ت ؟ درست حرف بزن
آ.ت :« یادته گفتم دخترخالش میخاد بیاد و مهمونی قراره بگیرن ...‌ از اون شبی که رفتیم مهمونی و کالورا و شوگا هم رو دیدن رفتار شوگا خیلی عجیب شده ...
بدون صبحونه می‌ره بیرون ... شبا دیگه بغلم نمیکنه و حتی یک کلمه در مورد هیچی با من حرف نمیزنه...
لارا:« تو مطمعنی ؟ شاید فقط یکم خسته است ...
چرا تو این دفعه پیش قدم نمیشه ... تو بهش محبت کن و باهاش حرف بزن ...‌ شاید الان اون به همین محبت نیاز داره ..‌
«« راست می‌گفت شاید من خیلی بد بینم ... شاید من باید اول قدم بردارم ....»»
بعد از کلی حرف زدن با لارا و مثل همیشه آروم کردن من به سمت خونه حرکت کردم ...
ساعت ۱۰:۳۰ شب بود و هنوز شوگا نیومده بود ...
تصمیم گرفتم تا ساعت ۱۲ بیدار بمونم و اگه اومد باهاش حرف بزنم ....
به سمت اتاقم رفتم تا خودمو یکم با فیلم دیدن و گشتن تو سایتا آروم کنم ....
تا لبتاب رو روشن کردم از طرف یک فرد ناشناس ایمیلی دریافت کردم ...
روی ایمیل زدم که اینو نوشته بود .:»
فرد ناشناس :« تو چقدر ساده ای دختر... میدونی شوهرت داره چه غلطی می‌کنه ...
اگه نمیدونی یک احمقی ..‌.
اگه میخوای تمام حقیقت در مورد شوهرت بدونی فردا ساعت ۷ شب بیا به این آدرس .....»»»
دیدن همون کلمه اولش برای شکسته شدن قلب من کافی بود ....
احساس کردم دنیا تموم شده ....
شاید ....
دیدگاه ها (۱)

آزمایش عشق

آزمایش عشق

آزمایش عشق

آزمایش عشق

سناریو تی اکس تی

فیک مافیای سیاه من part 3

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط