part: 2
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو انالی▪
رومو ازش گرفتم و به تابلوعه حلوم خیره شدم...
حالا خوبه این داشت منو میکشت ،حالا طلبکاره...
اصلا چرا یکی نمیاد بگه اینجا چه خبره؟؟
چه مرگمه؟!!
لباسام کجاست؟!
اسکیت بردم؟؟؟
وای خدااا
نیم ساعتی گذشت که یه پرستار امد داخل
پرستار: عه بهوش امدی؟!
نه رفتم کما اینم جسممه روحم یجا دیگس...خو بهوش امدم دیگه عقل کل ...من نمیدونم رو چه حساب اینا پرستار شدن..
سرمم و دراورد
انالی: پام چش شده؟!
پرستار: یکم ضربه دیده که با فعالیت نکردن زیادت اونم خوب میشه..سرتم ضربه دیده و جمجمت یکم ترک ورداشته که اونم با زدن یه پماد بهبود پیدا میکنه ، چون زیاد جدی نیست
انا: وسایلم؟
پرستار به پاکت رو میز اشاره کرد
پرستار: اون جاست
انا: اسکیت بردم چی؟؟
پرستار: اسکیت بردی همراهت نبود...
انا: کی میرم؟
پرستار: بعد از حساب کردن برو ..
از تخت بلند شدم و لباسامو پوشیدم
یعنی اسکیت بردم همونجا موند؟؟؟
الهیی اسکیت برد بیچاره...
از اتاق خارج شدم و به سمت صندق که کنار اتاقم بود رفتم بعد حساب کردن ، کارای ترخیص و انجام دادم که ...در اتاق همون مرد دیوونه هه که داشت منو به کشتن میداد باز شد
و با یه جذبه خاصی خارج شدو یه مرد دنبالش بود
مثل اینکه ترخیصو انجام داده بودن
یه عذر خواهی میکردی....
انکار ارث باباشو بالا کشیدم
خلاصه چون نمیخواست پیش اونا باشم وایسادم که اول اونا سوار اسانسور بشن برن ، بعدش من ، و از اونجایی که پام ضربه دیده نمیتونم از پله ها برم پایین
.....
بعد از چند دقیقه در اسانسور باز شدو سوار شدم و دکمه طبقعه پارکینگ و زدم
و وقتی در باز شد داشتم خارج میشدم که چشم به یه ونه مشکی خورد درش باز بود و از داخل فقط یه جفت پا که روی هم انداخته شده بود معلوم بود
و بعد از چند دقیقه ماشینن گرونی جلوشون وایسادو یه مرد گنده مونده کچل پیاده شد که شبی بادیگاردا بود
و پشت سرش یه پیر مرد قد کوتاه تر که به رئیس میخورد اون کسی که داخل ون بود پیاده شد که دیدم همون خل و چلس
پشت ماشینن قایم شدم چون میخواستم بدونم چیکار میکنن
رو به روی هم وایسادن و مشغول صحبت شدن
که بعد از چند دقیقه پیر مرد شروع به التناس کردو و مرده دیوونهه یه اسلحه از پشتش دراوردو یه تیر تو نغزش خالی کرد
من از تعجب خشکم زده بود
خواستم زود فلنگو ببندم که یکی از پشت کشیدتم .
...: کجا موش کوچولو؟؟
▪ویو انالی▪
رومو ازش گرفتم و به تابلوعه حلوم خیره شدم...
حالا خوبه این داشت منو میکشت ،حالا طلبکاره...
اصلا چرا یکی نمیاد بگه اینجا چه خبره؟؟
چه مرگمه؟!!
لباسام کجاست؟!
اسکیت بردم؟؟؟
وای خدااا
نیم ساعتی گذشت که یه پرستار امد داخل
پرستار: عه بهوش امدی؟!
نه رفتم کما اینم جسممه روحم یجا دیگس...خو بهوش امدم دیگه عقل کل ...من نمیدونم رو چه حساب اینا پرستار شدن..
سرمم و دراورد
انالی: پام چش شده؟!
پرستار: یکم ضربه دیده که با فعالیت نکردن زیادت اونم خوب میشه..سرتم ضربه دیده و جمجمت یکم ترک ورداشته که اونم با زدن یه پماد بهبود پیدا میکنه ، چون زیاد جدی نیست
انا: وسایلم؟
پرستار به پاکت رو میز اشاره کرد
پرستار: اون جاست
انا: اسکیت بردم چی؟؟
پرستار: اسکیت بردی همراهت نبود...
انا: کی میرم؟
پرستار: بعد از حساب کردن برو ..
از تخت بلند شدم و لباسامو پوشیدم
یعنی اسکیت بردم همونجا موند؟؟؟
الهیی اسکیت برد بیچاره...
از اتاق خارج شدم و به سمت صندق که کنار اتاقم بود رفتم بعد حساب کردن ، کارای ترخیص و انجام دادم که ...در اتاق همون مرد دیوونه هه که داشت منو به کشتن میداد باز شد
و با یه جذبه خاصی خارج شدو یه مرد دنبالش بود
مثل اینکه ترخیصو انجام داده بودن
یه عذر خواهی میکردی....
انکار ارث باباشو بالا کشیدم
خلاصه چون نمیخواست پیش اونا باشم وایسادم که اول اونا سوار اسانسور بشن برن ، بعدش من ، و از اونجایی که پام ضربه دیده نمیتونم از پله ها برم پایین
.....
بعد از چند دقیقه در اسانسور باز شدو سوار شدم و دکمه طبقعه پارکینگ و زدم
و وقتی در باز شد داشتم خارج میشدم که چشم به یه ونه مشکی خورد درش باز بود و از داخل فقط یه جفت پا که روی هم انداخته شده بود معلوم بود
و بعد از چند دقیقه ماشینن گرونی جلوشون وایسادو یه مرد گنده مونده کچل پیاده شد که شبی بادیگاردا بود
و پشت سرش یه پیر مرد قد کوتاه تر که به رئیس میخورد اون کسی که داخل ون بود پیاده شد که دیدم همون خل و چلس
پشت ماشینن قایم شدم چون میخواستم بدونم چیکار میکنن
رو به روی هم وایسادن و مشغول صحبت شدن
که بعد از چند دقیقه پیر مرد شروع به التناس کردو و مرده دیوونهه یه اسلحه از پشتش دراوردو یه تیر تو نغزش خالی کرد
من از تعجب خشکم زده بود
خواستم زود فلنگو ببندم که یکی از پشت کشیدتم .
...: کجا موش کوچولو؟؟
۱۶.۹k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.