اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم

اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم
اومدم معذرت خواهی کنم
هی میگفت علی جان تویی،
هی میگفتم ببخشید مادر جان اشتباه گرفتم
باز میگفت رضا جان تویی مادر
میگفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید
اسم سوم راکه گفت دلم شکست
گفتم آره مادر جون،زنگ زدم احوالتون رو بپرسم
آنقدر ذوق کرد که چشمام خیس شد.
چه مادر ها و پدرها
مادربزرگ هاو پدربزرگ هایی
که چشم انتظار یه تماس کوچولو
ازماهستن.
توی این روزا ازشون دریغ نکنیم...یه سراغی ازشون بگیریم

#عاشقانه
دیدگاه ها (۴)

.یادش بخیر اون موقع ها که بچه بودیم میرفتیم چلوکبابی😋چه طعم ...

💌 یه_حرف_خوندنی از شیطان بدم می‌آمدحرفهایش اما شیرین بودگذاش...

دلم جمعه ای ناب میخواهد...پر از عطر قرمه سبزی مادربزرگمملو ا...

دلم هوای عصرونه های پنجشنبه جمعه های قدیم‌ رو کرده.. همون عص...

پارت دارک (۱) :

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط