🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
#part_15
#رها
سرمو چرخوند و دیدم ععع همون یاروعس وای این چرا اینجاس کلی استرس گرفتم نمیدونم چم بود در ماشین باز کردم که برم طاها دستمو کشید
طاها : کجا کجا ؟؟
رها : اولن سلام دومن میخوام برم به تو ربطی ندارع
طاها : بشین لطفا عصاب ندارم من یچیزی بت میگم
منم نشستم دیگه حوصله جر و بحث نداشتم
عصاب این یارو نداشتم
وجدان رها: یارو چیه رها خانم ادب و شعور چیز خوبیه ها!
رها : باز تو زر زدی؟
وجدان: مثل اینکه ادب با شما قهره😒
نمیدونم چرا تا دیدمش ضربان قلب بیشتر شد نفسام به شمارش افتاده بود اهههه چمه من فک کنم مریض شدما باید برم دکتر
وجدان:اره دچار مریضی عشق شدی خانم خنوما
رها:هه !منو عشق؟ اسکل شدیا 😂
وجدان : حالا ببین
طاها همینجوری خیره خیره منو نگاه میکرد
خسته شدم از نگاش و توپیدم بهش
رها:چیه خوشگل ندیدی؟
طاها:خوشگل که تا دلت بخواد دیدم ولی این شکلیش نوبره بمولا
رها:نکنه رفیق شکیب تویی!
طاها:با اجازتون
رها:پوووووف خدا ای کاش میشد تا خود شمال پیاده برم ولی پیش این شامپانزه نباشم
طاها:دارم میشنوما😒
رها:میدونم
طاها:هنوزم ناراحتی از دستم
رها:اگه خدا بخواد
طاها:اونوقت اگه نخواد چی
رها : فعلن که میخواد نمیخوای راه بیوفتی همه منتظرن!
#طاها
یکم کل انداختیم ولی بیخیال شدم و
ماشین و روشن کردم و راه افتادیم
نمیدونم چرا احساس خوشحال میکردم که رها قراره با من بیاد نکنه نه بابا طاها اهل این حرفا نیست طاها همون پسر سینگل مغرور باقی خواهد ماندددد
ادامه دارد ... •📕❤•
#part_15
#رها
سرمو چرخوند و دیدم ععع همون یاروعس وای این چرا اینجاس کلی استرس گرفتم نمیدونم چم بود در ماشین باز کردم که برم طاها دستمو کشید
طاها : کجا کجا ؟؟
رها : اولن سلام دومن میخوام برم به تو ربطی ندارع
طاها : بشین لطفا عصاب ندارم من یچیزی بت میگم
منم نشستم دیگه حوصله جر و بحث نداشتم
عصاب این یارو نداشتم
وجدان رها: یارو چیه رها خانم ادب و شعور چیز خوبیه ها!
رها : باز تو زر زدی؟
وجدان: مثل اینکه ادب با شما قهره😒
نمیدونم چرا تا دیدمش ضربان قلب بیشتر شد نفسام به شمارش افتاده بود اهههه چمه من فک کنم مریض شدما باید برم دکتر
وجدان:اره دچار مریضی عشق شدی خانم خنوما
رها:هه !منو عشق؟ اسکل شدیا 😂
وجدان : حالا ببین
طاها همینجوری خیره خیره منو نگاه میکرد
خسته شدم از نگاش و توپیدم بهش
رها:چیه خوشگل ندیدی؟
طاها:خوشگل که تا دلت بخواد دیدم ولی این شکلیش نوبره بمولا
رها:نکنه رفیق شکیب تویی!
طاها:با اجازتون
رها:پوووووف خدا ای کاش میشد تا خود شمال پیاده برم ولی پیش این شامپانزه نباشم
طاها:دارم میشنوما😒
رها:میدونم
طاها:هنوزم ناراحتی از دستم
رها:اگه خدا بخواد
طاها:اونوقت اگه نخواد چی
رها : فعلن که میخواد نمیخوای راه بیوفتی همه منتظرن!
#طاها
یکم کل انداختیم ولی بیخیال شدم و
ماشین و روشن کردم و راه افتادیم
نمیدونم چرا احساس خوشحال میکردم که رها قراره با من بیاد نکنه نه بابا طاها اهل این حرفا نیست طاها همون پسر سینگل مغرور باقی خواهد ماندددد
ادامه دارد ... •📕❤•
۱۴.۸k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.