عشق لجباز

🎀💕• عشق لجباز •💕🎀
#part_13

#شکیب
زنگ زدم به فریال بگم بیاد خونه طاها
حرف زدیم و گفت باشه
#طاها
وسایل هامو جمع کردم و نشستم به سیگار کشیدن منتظر بودیم فریال بیاد
#نازی
رفتم تو ماشین غر زدم ک چرا دیر اومدی ک چشمم افتاد به یه دختره
معرفی نمیکنی فریال خانم ؟
رها : سلام رهام خوشبختم
منم خودمو معرفی کردم و داشتیم گپ می‌زدیم که گوشی فریال زنگ خورد
فریال : نازی شکیب و مبین پیش طاها هستن میریم خونه طاها از اونجا میریم شمال
نازی : آهان اوک
رها : فریال داشت می‌گفت ک میرن خونه یکی از اونجا میریم شمال

#فریال
به نازی گفتم و گفت باشه راه افتادم بعد ۱۰ مین رسیدم اونجا
زنگ در زدم
شکیب:بعله
فریال:سلام ماییم
شکیب:شما دیگه نیاید بالا ما اومدیم
فریال: باشه منتظریم

#طاها

قرار شد که فریال و شکیب با هم برن
نازی و مبین هم با هم
و من تنها بیام و دوست فریالم با ماشین فریال بیاد

رسیدیم پایین من بدون سلام و احوال پرسی با کسی رفتم تو ماشینم نشستم و سیگارمو روشن کردم
پووووف پس چرا راه نمیوفتیم
یهو در ماشین باز شد ....


ادامه دارد ... •📕❤•
حمایت کنید عشقا❤💜🥺
دیدگاه ها (۱)

🎀💕•عشق لجباز•💕🎀#part_14#رمان#رهاهمگی رفتن سوار ماشین شدن منم...

🎀💕•عشق لجباز•💕🎀#part_15#رها سرمو چرخوند و دیدم ععع همون یارو...

🎀💕•عشق لجباز•💕🎀#part_12#رها قرار شد که با فریال بریم دنبال ی...

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀#part_11#طاهااز خواب بیدار شدم و داشتم با گو...

دختری که آرزو داشت

پارت چهلو پنجاونکیس اومد و رفتم سوار شدمسلام خوبیاونیکس:سلام...

پارت سید دوممفردا زود پاشدم و رفتم شرکتبعد شرکت**برگشتم و رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط