𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁴⁵
جورج:راستش به نظر من قبیله ی اسم و رسم دار خوبین نمیدونم چرا مارگارت قبول نمیکنه!
مارک(گفته بودم که پسر عموی جونگ کوکه)
مارک:پدر،راستش فکر میکنم مادر کسه دیگه ایی رو در نظر داره،اینطور نیست؟(نیشخند کم رنگ)
مارگارت: خیر پسرم،فقط از اون قبیله خوشم نمیاد
×فکر کنم قبیله های بهتری هم هست(لبخند مصنوعی)
مارگارت:درسته!خیلی بهتر
(صبح)
+″بعد از بحث سر شام زود تر اومدم به اتاقم که بخوابم و خوابیدم، صبح با نور خورشید که یه راست میخورد توی چشمم بیدار شدم″
+اخه نمیشه یه پرده کلفت تر بزنن روی این پنجره؟″رومو اون ور کردم که با شاهزاده روبه رو شدم فکر کنم یه سانت فاصله داشتیم،خواب بود اما خیلی ناز خواب بود خواستم صورتشو نوازش کنم که چشماش رو باز کرد و از شدت خجالت شروع کردم به جیغ زدن″
+(جیغ) س....سرورم(خجالت)
-..... تا چند دقیقه دیگه طراح لباس میاد و برات لباس هایی میاره تا فردا بپوشی (سرد)
+″بعد از اون رفت و دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد رفتم پایین برای صبحانه اههه امید وارم مثل دیشب حرفای چرت پرت نزنن،هیچ وقت سر از کار بزرگ ترا در نیوردم، توی راه پله بودم که وسر عموی شاهزاده رو دیدم،اسمش چی بود....اهااا مارک″
+صبح بخیر،مارک (لبخند)
مارک:(سرشو به معنی همچنین تکون داد و رفت)
+چش بود؟!!!!
×صبحبخیرررررررر
+بورا! یه سوال
×هوم؟
+این پسره،! مارک چشه؟
×....
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁴⁵
جورج:راستش به نظر من قبیله ی اسم و رسم دار خوبین نمیدونم چرا مارگارت قبول نمیکنه!
مارک(گفته بودم که پسر عموی جونگ کوکه)
مارک:پدر،راستش فکر میکنم مادر کسه دیگه ایی رو در نظر داره،اینطور نیست؟(نیشخند کم رنگ)
مارگارت: خیر پسرم،فقط از اون قبیله خوشم نمیاد
×فکر کنم قبیله های بهتری هم هست(لبخند مصنوعی)
مارگارت:درسته!خیلی بهتر
(صبح)
+″بعد از بحث سر شام زود تر اومدم به اتاقم که بخوابم و خوابیدم، صبح با نور خورشید که یه راست میخورد توی چشمم بیدار شدم″
+اخه نمیشه یه پرده کلفت تر بزنن روی این پنجره؟″رومو اون ور کردم که با شاهزاده روبه رو شدم فکر کنم یه سانت فاصله داشتیم،خواب بود اما خیلی ناز خواب بود خواستم صورتشو نوازش کنم که چشماش رو باز کرد و از شدت خجالت شروع کردم به جیغ زدن″
+(جیغ) س....سرورم(خجالت)
-..... تا چند دقیقه دیگه طراح لباس میاد و برات لباس هایی میاره تا فردا بپوشی (سرد)
+″بعد از اون رفت و دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد رفتم پایین برای صبحانه اههه امید وارم مثل دیشب حرفای چرت پرت نزنن،هیچ وقت سر از کار بزرگ ترا در نیوردم، توی راه پله بودم که وسر عموی شاهزاده رو دیدم،اسمش چی بود....اهااا مارک″
+صبح بخیر،مارک (لبخند)
مارک:(سرشو به معنی همچنین تکون داد و رفت)
+چش بود؟!!!!
×صبحبخیرررررررر
+بورا! یه سوال
×هوم؟
+این پسره،! مارک چشه؟
×....
۸۷۳
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.