𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁴⁶
×اوو اون،راستش بر عکس اولیویا مارک خیلی کم حرف و درونگراست،راستش خودم مارک رو بیشتر از اولیویا دوست دارم
+اها
×بیا بریم صبحانه بخوریم
............
(بعد از صبحانه)
&بانوی من،طراح برای پروف لباس اومده(تعظیم)
×ا.ت!بیا بریم مطمئنم موسیو جانز لباس های زیبایی رو طراحی کرده!!
+باشه(لبخند)
..........
+اممم،بورا؟
×جانم؟
+بهتر نیست به اولیویا هم بگیم بیاد و لباس پروف کنه؟
×نه اون زود تر از ما طراح خبر کرده عزیزم!اتاقشو نگا!(نیشخند)
+او نمیدونستم!
×ولی مطمئنم لردا شب تنها کسی که توی جمع میدرخشه تویی(لبخند)
+خودتو دیدی دختر؟؟؟؟؟؟؟(اخم کیوت)
×دوتامون میدرخشیم(خنده)
......
×ا.تتتت(جیغغغ)خیلییی خوبههههههه همینو بپوشششش
+به نظر منم زیباست همینو میپوشم
..............
(شب)
+″ شاهزاده تا الان نیومده راستش نگرانم،اما میدونم اون همیشه دیر میکنه ساعت نه شده و باید برم پایین برای شام امید وارم برای نبود شاهزاده سوال پیچم نکنن″
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
×ا.تتت؟برادرم هنوز نیومده ؟(نگران و اروم که کسی نشنوه)
+(سرشو به معنای نه تکونداد)
مارگارت: شاهزاده جونگکوک برای شام نمیاد پرنسس ا.ت؟
+آمم،راستش کم پیش میاد زرای شام غیبت کنن،احتملا سرشون شلوغه و نتونستن خودشونو به شام برسونن(لبخند مصنوعی)
پ.ک:با حرف ا.ت موافقم جونگکوک یسری وقت ها سرش شلوغ میشه الانم که قبیله ی گرگ ها دارن واسه جنگ اماده میشن،راستی تهیونگ اوضاع چطوره؟
.........
+″خداروشکر تونستم از زیر حرفاشون در برم و قضیه رو ماست مالی کنم، بعد از اون بحث عوض شد و من چون خیلی خستم بود زود اومدم بخوابم اما افکارم اجازه خواب رو بهم نمیداد تقریباً چشمام داشت گرم میشد که در اتاق باز شد″
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁴⁶
×اوو اون،راستش بر عکس اولیویا مارک خیلی کم حرف و درونگراست،راستش خودم مارک رو بیشتر از اولیویا دوست دارم
+اها
×بیا بریم صبحانه بخوریم
............
(بعد از صبحانه)
&بانوی من،طراح برای پروف لباس اومده(تعظیم)
×ا.ت!بیا بریم مطمئنم موسیو جانز لباس های زیبایی رو طراحی کرده!!
+باشه(لبخند)
..........
+اممم،بورا؟
×جانم؟
+بهتر نیست به اولیویا هم بگیم بیاد و لباس پروف کنه؟
×نه اون زود تر از ما طراح خبر کرده عزیزم!اتاقشو نگا!(نیشخند)
+او نمیدونستم!
×ولی مطمئنم لردا شب تنها کسی که توی جمع میدرخشه تویی(لبخند)
+خودتو دیدی دختر؟؟؟؟؟؟؟(اخم کیوت)
×دوتامون میدرخشیم(خنده)
......
×ا.تتتت(جیغغغ)خیلییی خوبههههههه همینو بپوشششش
+به نظر منم زیباست همینو میپوشم
..............
(شب)
+″ شاهزاده تا الان نیومده راستش نگرانم،اما میدونم اون همیشه دیر میکنه ساعت نه شده و باید برم پایین برای شام امید وارم برای نبود شاهزاده سوال پیچم نکنن″
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
×ا.تتت؟برادرم هنوز نیومده ؟(نگران و اروم که کسی نشنوه)
+(سرشو به معنای نه تکونداد)
مارگارت: شاهزاده جونگکوک برای شام نمیاد پرنسس ا.ت؟
+آمم،راستش کم پیش میاد زرای شام غیبت کنن،احتملا سرشون شلوغه و نتونستن خودشونو به شام برسونن(لبخند مصنوعی)
پ.ک:با حرف ا.ت موافقم جونگکوک یسری وقت ها سرش شلوغ میشه الانم که قبیله ی گرگ ها دارن واسه جنگ اماده میشن،راستی تهیونگ اوضاع چطوره؟
.........
+″خداروشکر تونستم از زیر حرفاشون در برم و قضیه رو ماست مالی کنم، بعد از اون بحث عوض شد و من چون خیلی خستم بود زود اومدم بخوابم اما افکارم اجازه خواب رو بهم نمیداد تقریباً چشمام داشت گرم میشد که در اتاق باز شد″
۷۵۱
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.