𝓟𝓪𝓻𝓽 81 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 81 🥺🤍🖇️
هیچی نمیگفت خسته شده بود
من رفتم تو اتاقم تا خودم دوش بگیرم
رفتم تو حموم لباسامو دراوردم و یه دوش 15 دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون حوله رو دراوردم و لباسامو پوشیدم موهامو خشک و شونه کردم و رفتم بیرون مکس نشسته بود و داشت تلویزیون میدید
رفتم کنارش نشستم بهم نگاه کرد
مکس : خب نمیخوای تعریف کنی؟
خندیدم
ا/ت : چیز خاصی نشد حرف زدیم
مکس : پس حرف زدید؟
باخنده اومد جلوترو و موهامو بهم ریخت
مکس : به من دروغ میگی؟ تعریف کن زود باش
بهش خندیدم
ا/ت : باشه میگم
مکس : منتظرم
ا/ت : خب حرف زدیم روچمنا خوابیدیم و خب رقصیدیم چیز دیگه ای نشد
مکس : پس خوابیدید آره؟ دیگه نمیزارم بری
ا/ت : خب منم فرار میکنم
مکس : منم نمیزارم تا فرار کنی
خندیدم
ا/ت : حالا میبینی
مکس : منم دیگه جوجه رو بهت نمیدم
ا/ت : با جوجه؟ جوجه مال منه
مکس : از این به بعد مال منه
ا/ت : نمیدمش
مکس : منم نمیدمش
ا/ت : مکسسس
خندیدش
مکس : شوخی کردم بیا اینجا
دستاشو باز کرد رفتم بغلش
مکس : خوشحالم که پیدات کردم
دست گزاشتم رو موهاشو بهم ریختمشون
ا/ت : منم همینطور
صدای خندش میومد
چشمم خورد به یه چیز کوچولو ی زرد که لای حوله یه گوشه ی مبل بود یکم جلوتر رفتم نگاش کردم جوجه بود خوابیده بود
مکس : خوابش برد گفتم اینجا گرمه همینجا بخوابه
ا/ت : خوب کردی
به ساعت نگاه کردم 1:32 بود
مکس : دیگه باید بریم بخوابیم خیلی دیر شده
ا/ت : باشه
بلند شدیم
ا/ت : من جوجه رو میبرم
خندید
مکس : مطمعن بودم
ا/ت : البته پس چی فکر کردی
جوجه رو برداشتم و گونه ی مکسو بوسیدم و رفتم سمت اتاقم برگشتم سمتش
ا/ت : شبت بخیر
مکس : شب توهم همینطور
بهش لبخند زدم و رفتم داخل اتاق درو پشت سرم بستم جوجه رو گزاشتم یه گوشه تخت و کنارش خوابیدم پتورو روش کشیدم و نوازشش کردم خیلی نرم بود چشمام کم کم سنگین شد و نفهمیدم کی خوابم برد
............
صبح با نوک زدنای جوجه چشمامو باز کردم جلوم بود نگاش کردم اونم بهم نگاه میکرد چقدر خوشگل شده
ا/ت : صبح بخیر
جیک جیک میکرد بلند شدم رفتم سمت دستشویی دیت و صورتمو شستم کنار پام وایسادم بود خندم گرفته بود صورتمو خشک کردم و رفتم بیرون لباسامو عوض کردم موهامو شونه کردم و رفتم بیرون پا به پای من میومد مکس بیدار بود پشتش به من بود داشت میزو میچید
ا/ت : صبح بخیر
برگشت سمت من
مکس : صبح تو هم بخیر
رفتم کمکش میزو بچینم پاپی هم اومده بود با جوجه بازی میکردن
جانگکوک ویو
بیدار شدم بعد از عوض کردن لباسام و پوشیدن لباس شرکت( همون کت و شلوار و لباس مردونه دکمه دار ) میزو چیدم آیشه هنوز خواب بودم بیدارش نکردم سرشو بوسیدم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم و به سمت شرکت راهی شدم
هیچی نمیگفت خسته شده بود
من رفتم تو اتاقم تا خودم دوش بگیرم
رفتم تو حموم لباسامو دراوردم و یه دوش 15 دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون حوله رو دراوردم و لباسامو پوشیدم موهامو خشک و شونه کردم و رفتم بیرون مکس نشسته بود و داشت تلویزیون میدید
رفتم کنارش نشستم بهم نگاه کرد
مکس : خب نمیخوای تعریف کنی؟
خندیدم
ا/ت : چیز خاصی نشد حرف زدیم
مکس : پس حرف زدید؟
باخنده اومد جلوترو و موهامو بهم ریخت
مکس : به من دروغ میگی؟ تعریف کن زود باش
بهش خندیدم
ا/ت : باشه میگم
مکس : منتظرم
ا/ت : خب حرف زدیم روچمنا خوابیدیم و خب رقصیدیم چیز دیگه ای نشد
مکس : پس خوابیدید آره؟ دیگه نمیزارم بری
ا/ت : خب منم فرار میکنم
مکس : منم نمیزارم تا فرار کنی
خندیدم
ا/ت : حالا میبینی
مکس : منم دیگه جوجه رو بهت نمیدم
ا/ت : با جوجه؟ جوجه مال منه
مکس : از این به بعد مال منه
ا/ت : نمیدمش
مکس : منم نمیدمش
ا/ت : مکسسس
خندیدش
مکس : شوخی کردم بیا اینجا
دستاشو باز کرد رفتم بغلش
مکس : خوشحالم که پیدات کردم
دست گزاشتم رو موهاشو بهم ریختمشون
ا/ت : منم همینطور
صدای خندش میومد
چشمم خورد به یه چیز کوچولو ی زرد که لای حوله یه گوشه ی مبل بود یکم جلوتر رفتم نگاش کردم جوجه بود خوابیده بود
مکس : خوابش برد گفتم اینجا گرمه همینجا بخوابه
ا/ت : خوب کردی
به ساعت نگاه کردم 1:32 بود
مکس : دیگه باید بریم بخوابیم خیلی دیر شده
ا/ت : باشه
بلند شدیم
ا/ت : من جوجه رو میبرم
خندید
مکس : مطمعن بودم
ا/ت : البته پس چی فکر کردی
جوجه رو برداشتم و گونه ی مکسو بوسیدم و رفتم سمت اتاقم برگشتم سمتش
ا/ت : شبت بخیر
مکس : شب توهم همینطور
بهش لبخند زدم و رفتم داخل اتاق درو پشت سرم بستم جوجه رو گزاشتم یه گوشه تخت و کنارش خوابیدم پتورو روش کشیدم و نوازشش کردم خیلی نرم بود چشمام کم کم سنگین شد و نفهمیدم کی خوابم برد
............
صبح با نوک زدنای جوجه چشمامو باز کردم جلوم بود نگاش کردم اونم بهم نگاه میکرد چقدر خوشگل شده
ا/ت : صبح بخیر
جیک جیک میکرد بلند شدم رفتم سمت دستشویی دیت و صورتمو شستم کنار پام وایسادم بود خندم گرفته بود صورتمو خشک کردم و رفتم بیرون لباسامو عوض کردم موهامو شونه کردم و رفتم بیرون پا به پای من میومد مکس بیدار بود پشتش به من بود داشت میزو میچید
ا/ت : صبح بخیر
برگشت سمت من
مکس : صبح تو هم بخیر
رفتم کمکش میزو بچینم پاپی هم اومده بود با جوجه بازی میکردن
جانگکوک ویو
بیدار شدم بعد از عوض کردن لباسام و پوشیدن لباس شرکت( همون کت و شلوار و لباس مردونه دکمه دار ) میزو چیدم آیشه هنوز خواب بودم بیدارش نکردم سرشو بوسیدم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم و به سمت شرکت راهی شدم
۲۴۵.۱k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.