𝓟𝓪𝓻𝓽 36 ☕🪶
𝓟𝓪𝓻𝓽 36 ☕🪶
ا/ت ویو
طولی نکشید که چند نفر آدم اومدن و دور میز جمع شدن همه مشغول حرف زدن بودن خداروشکر کسی به من کاری نداشت تا اینکه یکیشون یه سوال پرسید
متیو : نمیخوای این خانم زیبا رو به ما معرفی کنی؟
برگشت به من نگاه کرد چی میشد تو حرف نمیزدی
آرمین : اسمش ا/ته
مَرده دستشو سمتم دراز کرد ( به معنی اینکه به هم دیگه دست بدن ) خواستم دستمو بیارم جلو تا بهش دست بدم که آرمین از زیر میز دستمو گرفت و فشار داد سریع دستمو کشیدم و به پایین خیره شدم فکر کنم خود مَرده فهمید
متیو : این داداش ما یکم که نه خیلی حسوده عادت میکنی
سرمو به معنی باشه تکون دادم
همش با هم حرف میزدن چند تا دخترم اومده بودن غریبه بودن اما انگار اینا هم نمیشناختنشون همش دست میزدن به آرمین و اونایی که سر میز بودن برام مهم نبود اما شاید این بهترین فرصت باشه تا فرار کنم نگاش کردم مشغول حرف زدن بود
کنار گوشش گفتم :
ا/ت : من میرم دستشویی
آرمین : منم میام
ا/ت : میخوای اونجا بیای؟
آرمین : زود بیا فهمیدی؟
سرمو به معنی آره تکون دادم کیفمو برداشتم و رفتم سمت دستشویی نگاش کردم حواسش نبود سرعتمو بیشتر کردم درو باز کردم و رفتم داخل درو پشت سرم بستم به اطراف نگاه کردم یه پنجره اونجا بود تقریبا کوچیک بود اما به امتحانش میارزه با کفش پاشنه بلند نمیتونم برم برای همین کفشامو دراوردم و پامو گزاشتم رو سینک و رفتم بالا میتونستم ازش رد بشم وقتم زیاد نبود برای همین سریع دست به کار شدم اول سرمو بردم بیرون و کم کم خودمو کشیدم بیرون ارتفاعش زیاد نبود خودمو پرت کردم پایین چیزیم نشد بلند شدم که برم 2 نفر جلومو گرفتم خیلی هیکلی بودن سرمو بالا گرفتم و بهشون نگاه کردم
ا/ت : شما کی هستید ؟
یکیشون روبه اونیکی گفت :
بادیگارد 1 : به رئیس خبر بده
اون یکی موبایلشو دراورد خواستم فرار کنم که محکم گرفتم دست نیست که مثل چوب میمونه
ا/ت : ولم کن بزار برم
بادیگارد 2 : آقا آرمین درست میگفتید میخواست فرار کنه گرفتیمش ..... چشم الان میاریمش
اینو گفت و قط کرد
بادیگارد 2 : برو ماشینو بیار زود باش من میگیرمش
ولم کرد خواستم فرار کنم که اون یکی گرفتتم
بادیگارد 2 : کجا فرار میکنی؟ فکر کردی ما میزاریم؟
گریم گرفته بود معلوم نیست ایندفعه آرمین چه بلایی سرم میاره
ا/ت : تروخدا..بزار برم..میرم گم و گور میشم ... دیگه هیچ وقت منو نمیبیند
آرمین : پس که گم و گور بشی؟
سریع رمو برگردوندم سمتش
آرمین : پس این ماشین کجاس
خیلی آروم بود ای کاش داد و بیداد میکرد ولی خیلی آروم بود قراره اتفاقای بدی بیوفته
ماشینو اورد
آرمین : سوار شو
بزور سوارم کردن آرمینم کنارم نشست
بادیگارد ها هم جلو نشستن
ا/ت : آ آرمین
آرمین : خفه شو
ا/ت : تروخدا
با دادی که زد از جام پریدم
آرمین : گفتم خفه شو( با داد )
دیگه هیچی نگفتم اشکام امون نمیدادن
تهیونگ ویو
وقتی هواپیما نگه داشت خیلی اصرار کردم برگرده ولی گوش نکردن یکی باهام اومد و خونه رو بهم داد یه خونه برام گرفته بودن کیلیدو ازش گرفتم و رفتم داخل خونه خواستم درو ببندم که اونم اومد داخل
تهیونگ : تو کجا میای
مرده : به من گفتن شمارو تنها نزارم ممکنه کاری کنید
تهیونگ : چرت و پرت گفتن برو بیرون
میخواستم برای فردا بلیط بگیرم و برگردم ولی انگاری این نمیزاره
تهیونگ : ببین مرتیکه گمشو بیرون
مرده : متاسفم اما نمیشه
یه مشت کوبیدم تو دهنش که پرت شد رو زمین تمام اعصبانیتمو روی این خالی کردم
تهیونگ : وقتی میگم برو یعنی برو
بلند شد لبش پاره شده بود و از بینیش خون میومد
مرده : متاسفم اما نمیشه شما تا صبحم منو بزنید من جایی نمیرم
تهیونگ : لعنت به همتون لعنتیا( با داد )
چمدونمو برداشتم و رفتم داخل و به سمت اتاقم رفتم درو باز کردم و پشت سرم بستمش چمدونو گزاشتم کنار تخت و خودمو پرت کردم رو تخت به سقف زل زدم از تو جیب شلوارم دستمال گردن ا/تو دراوردم و بالا گرفتمش بهش نگاه کردم ای کاش تو هم میوردم با هم میومدیم
امشب دلم گرفته حالم خوب نیست قلبم درد میگیره
ا/ت ویو
طولی نکشید که چند نفر آدم اومدن و دور میز جمع شدن همه مشغول حرف زدن بودن خداروشکر کسی به من کاری نداشت تا اینکه یکیشون یه سوال پرسید
متیو : نمیخوای این خانم زیبا رو به ما معرفی کنی؟
برگشت به من نگاه کرد چی میشد تو حرف نمیزدی
آرمین : اسمش ا/ته
مَرده دستشو سمتم دراز کرد ( به معنی اینکه به هم دیگه دست بدن ) خواستم دستمو بیارم جلو تا بهش دست بدم که آرمین از زیر میز دستمو گرفت و فشار داد سریع دستمو کشیدم و به پایین خیره شدم فکر کنم خود مَرده فهمید
متیو : این داداش ما یکم که نه خیلی حسوده عادت میکنی
سرمو به معنی باشه تکون دادم
همش با هم حرف میزدن چند تا دخترم اومده بودن غریبه بودن اما انگار اینا هم نمیشناختنشون همش دست میزدن به آرمین و اونایی که سر میز بودن برام مهم نبود اما شاید این بهترین فرصت باشه تا فرار کنم نگاش کردم مشغول حرف زدن بود
کنار گوشش گفتم :
ا/ت : من میرم دستشویی
آرمین : منم میام
ا/ت : میخوای اونجا بیای؟
آرمین : زود بیا فهمیدی؟
سرمو به معنی آره تکون دادم کیفمو برداشتم و رفتم سمت دستشویی نگاش کردم حواسش نبود سرعتمو بیشتر کردم درو باز کردم و رفتم داخل درو پشت سرم بستم به اطراف نگاه کردم یه پنجره اونجا بود تقریبا کوچیک بود اما به امتحانش میارزه با کفش پاشنه بلند نمیتونم برم برای همین کفشامو دراوردم و پامو گزاشتم رو سینک و رفتم بالا میتونستم ازش رد بشم وقتم زیاد نبود برای همین سریع دست به کار شدم اول سرمو بردم بیرون و کم کم خودمو کشیدم بیرون ارتفاعش زیاد نبود خودمو پرت کردم پایین چیزیم نشد بلند شدم که برم 2 نفر جلومو گرفتم خیلی هیکلی بودن سرمو بالا گرفتم و بهشون نگاه کردم
ا/ت : شما کی هستید ؟
یکیشون روبه اونیکی گفت :
بادیگارد 1 : به رئیس خبر بده
اون یکی موبایلشو دراورد خواستم فرار کنم که محکم گرفتم دست نیست که مثل چوب میمونه
ا/ت : ولم کن بزار برم
بادیگارد 2 : آقا آرمین درست میگفتید میخواست فرار کنه گرفتیمش ..... چشم الان میاریمش
اینو گفت و قط کرد
بادیگارد 2 : برو ماشینو بیار زود باش من میگیرمش
ولم کرد خواستم فرار کنم که اون یکی گرفتتم
بادیگارد 2 : کجا فرار میکنی؟ فکر کردی ما میزاریم؟
گریم گرفته بود معلوم نیست ایندفعه آرمین چه بلایی سرم میاره
ا/ت : تروخدا..بزار برم..میرم گم و گور میشم ... دیگه هیچ وقت منو نمیبیند
آرمین : پس که گم و گور بشی؟
سریع رمو برگردوندم سمتش
آرمین : پس این ماشین کجاس
خیلی آروم بود ای کاش داد و بیداد میکرد ولی خیلی آروم بود قراره اتفاقای بدی بیوفته
ماشینو اورد
آرمین : سوار شو
بزور سوارم کردن آرمینم کنارم نشست
بادیگارد ها هم جلو نشستن
ا/ت : آ آرمین
آرمین : خفه شو
ا/ت : تروخدا
با دادی که زد از جام پریدم
آرمین : گفتم خفه شو( با داد )
دیگه هیچی نگفتم اشکام امون نمیدادن
تهیونگ ویو
وقتی هواپیما نگه داشت خیلی اصرار کردم برگرده ولی گوش نکردن یکی باهام اومد و خونه رو بهم داد یه خونه برام گرفته بودن کیلیدو ازش گرفتم و رفتم داخل خونه خواستم درو ببندم که اونم اومد داخل
تهیونگ : تو کجا میای
مرده : به من گفتن شمارو تنها نزارم ممکنه کاری کنید
تهیونگ : چرت و پرت گفتن برو بیرون
میخواستم برای فردا بلیط بگیرم و برگردم ولی انگاری این نمیزاره
تهیونگ : ببین مرتیکه گمشو بیرون
مرده : متاسفم اما نمیشه
یه مشت کوبیدم تو دهنش که پرت شد رو زمین تمام اعصبانیتمو روی این خالی کردم
تهیونگ : وقتی میگم برو یعنی برو
بلند شد لبش پاره شده بود و از بینیش خون میومد
مرده : متاسفم اما نمیشه شما تا صبحم منو بزنید من جایی نمیرم
تهیونگ : لعنت به همتون لعنتیا( با داد )
چمدونمو برداشتم و رفتم داخل و به سمت اتاقم رفتم درو باز کردم و پشت سرم بستمش چمدونو گزاشتم کنار تخت و خودمو پرت کردم رو تخت به سقف زل زدم از تو جیب شلوارم دستمال گردن ا/تو دراوردم و بالا گرفتمش بهش نگاه کردم ای کاش تو هم میوردم با هم میومدیم
امشب دلم گرفته حالم خوب نیست قلبم درد میگیره
۷۳.۴k
۲۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.