عشق کاری
عشق کاری
پارت2
سون هی:رفتم بانک تاریخ پرداخت قسط ها رو به بد دختی عقب انداختم تا بتونم براش یه پولی جور کنم
از بانک یه تاکسی گرفتم تا برم خونه از ساعت ۹:۰۰ صبح بیرون بودم الان ساعت ۱۳:۰۰ ظهر هست خیلی گرسنم بود ۱۰ مین طول کشید رسیدم خونه مادربزرگ نودل کیمچی درست کرده بود بدون اینکه لباسم رو در بیارم شروع به خوردن کردم
یون سوک:آجی💕💕
سون هی:بله
یون سوک:آجی میشه لطفاً گوشیمو پس بدی
سون هی:نه آجی لطفاً دعوا هم راه اندازی بزار راحت غذامونو بخوریم بعداً راجبش صحبت میکنم
یون سوک:آخه تو که هیچ وقت خونه نیستی و پاشد رفت(ناراحت و عصبانی)
مادربزرگ: سون هی گوشیه یون سوک رو بهش بده
سون هی:مادر بزرگ آخه با پسر هایی که معلوم نیست اصلا کین چت میکنه من تا تکلیفمو با این بچه روشن نکردم بهش گوشی ش رو نمیدم نازه برای خودشم خوبه کمتر گوشی دستش میگیره
مادر بزرگ:باشه دخترم
ببخشید کم شد💜💜🍁
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگ_کوک
#فیک
پارت2
سون هی:رفتم بانک تاریخ پرداخت قسط ها رو به بد دختی عقب انداختم تا بتونم براش یه پولی جور کنم
از بانک یه تاکسی گرفتم تا برم خونه از ساعت ۹:۰۰ صبح بیرون بودم الان ساعت ۱۳:۰۰ ظهر هست خیلی گرسنم بود ۱۰ مین طول کشید رسیدم خونه مادربزرگ نودل کیمچی درست کرده بود بدون اینکه لباسم رو در بیارم شروع به خوردن کردم
یون سوک:آجی💕💕
سون هی:بله
یون سوک:آجی میشه لطفاً گوشیمو پس بدی
سون هی:نه آجی لطفاً دعوا هم راه اندازی بزار راحت غذامونو بخوریم بعداً راجبش صحبت میکنم
یون سوک:آخه تو که هیچ وقت خونه نیستی و پاشد رفت(ناراحت و عصبانی)
مادربزرگ: سون هی گوشیه یون سوک رو بهش بده
سون هی:مادر بزرگ آخه با پسر هایی که معلوم نیست اصلا کین چت میکنه من تا تکلیفمو با این بچه روشن نکردم بهش گوشی ش رو نمیدم نازه برای خودشم خوبه کمتر گوشی دستش میگیره
مادر بزرگ:باشه دخترم
ببخشید کم شد💜💜🍁
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگ_کوک
#فیک
۶.۵k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.