بخش PTSD:
بخش PTSD:
از نیمه شب گذشته بود از خاب پریدم بی اختیار رفتم کنار پنجره...
نشسته بود روی صندلی راحتی موهای مشکیش تو شب زیر نور مهتابی ک از لای پنجره میتابید میدرخشید پوست سفیدش برق میزد هیچی نگفت با لبخند نیگام کرد هیچی نگفتم رفتم اروم موهاشو بوسیدم عطر موهاش مستم کرده بود پاشد اومد روبروم وایساد نفس داغش لبای یخ زدمو نوازش میکرد زل زده بودم تو چشای دُرشت و عسلیش نتونستم خودمو کنترل کنم لبامو گذاشتم رو لبای نرمو گوشتالوش ی دستم دور کمرش حلقه شده بود ی دستمم رو سینش داغ شده بودم قلبم تندتر میزد یهو ی صدایی اومد...
هی پسر کنار پنجره چیکار میکنی از وقت داروهات گذشته زودباش بیا اینجا... ای بابا لباستو چرا دراوردی سرما میخوری. لعنت بهشون ک یِ جای بهتر پیدا نمیشه تو این #آسایشگاه تورو منتقل کنیم اونجا... (خاطرات اسایشگاه)
پ.ن تصویر: تمام بوسه هایم بی تو سُر خورد از دهانم افتاد..
#ملیچک
از نیمه شب گذشته بود از خاب پریدم بی اختیار رفتم کنار پنجره...
نشسته بود روی صندلی راحتی موهای مشکیش تو شب زیر نور مهتابی ک از لای پنجره میتابید میدرخشید پوست سفیدش برق میزد هیچی نگفت با لبخند نیگام کرد هیچی نگفتم رفتم اروم موهاشو بوسیدم عطر موهاش مستم کرده بود پاشد اومد روبروم وایساد نفس داغش لبای یخ زدمو نوازش میکرد زل زده بودم تو چشای دُرشت و عسلیش نتونستم خودمو کنترل کنم لبامو گذاشتم رو لبای نرمو گوشتالوش ی دستم دور کمرش حلقه شده بود ی دستمم رو سینش داغ شده بودم قلبم تندتر میزد یهو ی صدایی اومد...
هی پسر کنار پنجره چیکار میکنی از وقت داروهات گذشته زودباش بیا اینجا... ای بابا لباستو چرا دراوردی سرما میخوری. لعنت بهشون ک یِ جای بهتر پیدا نمیشه تو این #آسایشگاه تورو منتقل کنیم اونجا... (خاطرات اسایشگاه)
پ.ن تصویر: تمام بوسه هایم بی تو سُر خورد از دهانم افتاد..
#ملیچک
۳.۴k
۱۳ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.