اسم فرشته کوچولو من
اسم فرشته کوچولو من
پارت ۱۳
[ویو جونگ کوک]
دوباره یکی دیگه پولم نمی ده اهمقا چرا با من در میوفتن
رفتم سراغش ولی بابابزرگ هارین از آب در اومد
ولی مهم نیست
چرا پول وقتی می تونم هارین بگیرم
--------------
از ماشین پیاده شدم
در براش باز کردم جلو راه افتادم داشتم می رفتم صدای قدماش
دیگه نیومد ،برگشتم نگاه کردم دیدم داره فرار می کنه
دختره سرتق فکر کرده می تونه فرار کنه
اسلحه از کتم در آوردم تیر هوایی زدم
سرجاش خشک شد
قدم محکم برداشتم رفتم سمتش فقط نگام می کرد
دستم بلند کردم سیلی محکمی بهش زدم
درسته تا الان دوبار بهش سیلی زدم ولی حقش فکر کرده من مسخرشم
دستش محکم گرفتم کشیدم
اصلأ جیغ جیغ نکرد ولی مقاومت می کرد
از در عمارت وارد شدیم
سریع تمام خدمتکارا به صف شدن
در خونه باز شد وارد شدم
با جمعیت که نمی خواستم روبه رو بشم شدم
بدون توجه از پلاها بالا رفتم در اتاق باز کردم انداختمش داخل اتاق در قفل کردم
صدای غر غراش از پشت در میومد اهمیت ندادم
رفتم طبقه پایین
خیلی سرد جدی
جونگ کوک: خانواده محترم اینجا چیکار دارید ( سرد )
مادر جونگ کوک: اومدن به دیدن پسرم جرمه
جونگ کوک: نه ولی یهویی مگه مسافرت نبودید
یونا: داداش حالا دیگه اومدیم ولی اون دختره کی بود... نتونستم صورتش ببینم موهاش رو صورتش بود
جونگ کوک: به تو چه ( سرد)
م.ج.: پسرم با خواهرت درست حرف بزن
یونا: پسره سرد بی احساس
جونگ کوک: دخترت آدم نیست
داشتم با مامان حرف می زدم که
عمه و زن عموم و بقیه اعضای خانواده اومدن
حوصله بحث با این اعجوزه ها نداشتم
همون طور که از پله ها بالا می رفتم
جونگ کوک: مهمونی تون تموم شد برید خونتون ( سرد )
وارد راه رو شدم در اتاق هارین باز کردم
و وارد شدم روی زمین نشسته بود با دستاش سرش گرفته بود
پارت ۱۳
[ویو جونگ کوک]
دوباره یکی دیگه پولم نمی ده اهمقا چرا با من در میوفتن
رفتم سراغش ولی بابابزرگ هارین از آب در اومد
ولی مهم نیست
چرا پول وقتی می تونم هارین بگیرم
--------------
از ماشین پیاده شدم
در براش باز کردم جلو راه افتادم داشتم می رفتم صدای قدماش
دیگه نیومد ،برگشتم نگاه کردم دیدم داره فرار می کنه
دختره سرتق فکر کرده می تونه فرار کنه
اسلحه از کتم در آوردم تیر هوایی زدم
سرجاش خشک شد
قدم محکم برداشتم رفتم سمتش فقط نگام می کرد
دستم بلند کردم سیلی محکمی بهش زدم
درسته تا الان دوبار بهش سیلی زدم ولی حقش فکر کرده من مسخرشم
دستش محکم گرفتم کشیدم
اصلأ جیغ جیغ نکرد ولی مقاومت می کرد
از در عمارت وارد شدیم
سریع تمام خدمتکارا به صف شدن
در خونه باز شد وارد شدم
با جمعیت که نمی خواستم روبه رو بشم شدم
بدون توجه از پلاها بالا رفتم در اتاق باز کردم انداختمش داخل اتاق در قفل کردم
صدای غر غراش از پشت در میومد اهمیت ندادم
رفتم طبقه پایین
خیلی سرد جدی
جونگ کوک: خانواده محترم اینجا چیکار دارید ( سرد )
مادر جونگ کوک: اومدن به دیدن پسرم جرمه
جونگ کوک: نه ولی یهویی مگه مسافرت نبودید
یونا: داداش حالا دیگه اومدیم ولی اون دختره کی بود... نتونستم صورتش ببینم موهاش رو صورتش بود
جونگ کوک: به تو چه ( سرد)
م.ج.: پسرم با خواهرت درست حرف بزن
یونا: پسره سرد بی احساس
جونگ کوک: دخترت آدم نیست
داشتم با مامان حرف می زدم که
عمه و زن عموم و بقیه اعضای خانواده اومدن
حوصله بحث با این اعجوزه ها نداشتم
همون طور که از پله ها بالا می رفتم
جونگ کوک: مهمونی تون تموم شد برید خونتون ( سرد )
وارد راه رو شدم در اتاق هارین باز کردم
و وارد شدم روی زمین نشسته بود با دستاش سرش گرفته بود
- ۱۷.۹k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط