اسم فرشته کوچولو من
اسم فرشته کوچولو من
پارت ۱۱
[ویو هارین]
مرده های سیاه پوش سریع نگاه من کردن
بابا بزرگ صدا زدم
هارین: بابابزرگ اینا کین
که بابابزرگ برگشت سمتم و با التماس گفت
ب.گ : دخترم برو تو رو اذیت می کنن
یهو طرف برگشت سمتمون اون جونگ کوک بود
وقتی من دید تعجب کرد
با داد رفتم سمتش بقیه اش گرفتم
هارین: چرا این کار می کنی....چرا بابابزرگم اذیت می کنی
یهو با شتاب هولم داد
و با عربده گفت
جونگ کوک: بابابزرگت ازم پول قرض کرده نداده
از رو زمین بلند شدم دستام خون می یومد
هارین: مگه نوزول خوری پول قرض می دی مثلاً مافیا هستی
جونگ کوک: وقتی گدا ازمون کمک بخواد ماهم می دیم ولی قرض ( عصبی)
با داد گفتم
هارین: دهنت ببند گدا تو هستی
با عصبانیت نگام کرد
برگشتم سمت پدربزرگ
هارین: از این عوضی پول گرفتی ؟ اگه گرفتی چرا ؟ مگه من پول نمی فرستادم ؟
بابابزرگ با ناراحتی جواب داد
ب.گ : بابات هی ازم پول می خواست مجبور شدم
با داد گفتم
هارین: چرا به اون مردیک عوضی پول می دی کسی که دخترش فروخت
اومد جلو دستام گرفت
ب.گ : اگه نمی دادم دوباره می یومد سراغت
پوف کلافه ای کشیدم
هارین: باشه باشه خودم حلش می کنم
روبه جونگ کوک کردم
هارین: من پولت پس می دم کاری به کارش نداشت باش
اومد جلو و با خنده شیطونی در گوشم حرف زد
جونگ کوک: چجوری اون وقت....نکنه اینطور که من فکر می کنم
هلش دادم عقب
هارین: چقدر قرضش
جونگ کوک: یک میلیون وون
اههه خیلی زیاده
ولی می دم
هارین: فقط نصفش دارم.... بقیه بهم وقت بده
جونگ کوک: ولی من پول نمی خوام
پارت ۱۱
[ویو هارین]
مرده های سیاه پوش سریع نگاه من کردن
بابا بزرگ صدا زدم
هارین: بابابزرگ اینا کین
که بابابزرگ برگشت سمتم و با التماس گفت
ب.گ : دخترم برو تو رو اذیت می کنن
یهو طرف برگشت سمتمون اون جونگ کوک بود
وقتی من دید تعجب کرد
با داد رفتم سمتش بقیه اش گرفتم
هارین: چرا این کار می کنی....چرا بابابزرگم اذیت می کنی
یهو با شتاب هولم داد
و با عربده گفت
جونگ کوک: بابابزرگت ازم پول قرض کرده نداده
از رو زمین بلند شدم دستام خون می یومد
هارین: مگه نوزول خوری پول قرض می دی مثلاً مافیا هستی
جونگ کوک: وقتی گدا ازمون کمک بخواد ماهم می دیم ولی قرض ( عصبی)
با داد گفتم
هارین: دهنت ببند گدا تو هستی
با عصبانیت نگام کرد
برگشتم سمت پدربزرگ
هارین: از این عوضی پول گرفتی ؟ اگه گرفتی چرا ؟ مگه من پول نمی فرستادم ؟
بابابزرگ با ناراحتی جواب داد
ب.گ : بابات هی ازم پول می خواست مجبور شدم
با داد گفتم
هارین: چرا به اون مردیک عوضی پول می دی کسی که دخترش فروخت
اومد جلو دستام گرفت
ب.گ : اگه نمی دادم دوباره می یومد سراغت
پوف کلافه ای کشیدم
هارین: باشه باشه خودم حلش می کنم
روبه جونگ کوک کردم
هارین: من پولت پس می دم کاری به کارش نداشت باش
اومد جلو و با خنده شیطونی در گوشم حرف زد
جونگ کوک: چجوری اون وقت....نکنه اینطور که من فکر می کنم
هلش دادم عقب
هارین: چقدر قرضش
جونگ کوک: یک میلیون وون
اههه خیلی زیاده
ولی می دم
هارین: فقط نصفش دارم.... بقیه بهم وقت بده
جونگ کوک: ولی من پول نمی خوام
- ۱۹.۱k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط