با نگرانی لب زدم
千卂ㄒ乇 ۲
卩卂尺ㄒ : ۲
با نگرانی لب زدم:
اون چی؟؟؟
ادامه داد:
کریستینا الان توی کما ست... متأسفم
چی!
ی..یعنی...
امکان داره تا ابد نتونم باهاش حرف بزنم...؟
ولی با خنده گفت:
داداش چقدر زود باور شدی جدیدا
با عصبانیت گفتم:
تهیونگ برو خداتو شکر الان دستم رو نمیتونم تکون بدم وگرنه حالیت میکردم
الانم مثل یه انسان ، ا-ن-س-ا-ن (هجی کلمه انسان)، بگو که حال کریستینا چطوره اوکی؟
گفت:
باشه
از اونجایی که تیر نزدیک به ستون مهره اش خورده ، الان نمیتونه تکون بخوره ولی دکتر تقریب زد که بعد یک ماه/یک ماه و نیم حالش خوب میشه و میتونه بلند بشه و راه بره اما...
گفتم:
اما چی؟؟
ایندفعه اگه چرت و پرت بگی جدی میزنم توی دهنتا
ادامه داد:
باشه باباااا
اما وقتی تونست از جاش بلند بشه و راه بره ، باید مراقبش باشی که با احتیاط راه بره
گفتم:
من چی؟
من کی خوب میشم؟
جواب داد:
به من چ-
نذاشتم حرفش رو کامل کنه و با پام تقریبا آروم زدم به عضو بچه سازیش و با خنده های عصبی گفت:
دو هفته
ادامه دادم:
حالا گمشو بیرون
|پآیآن فلش بك|
ادامه دارد...
卩卂尺ㄒ : ۲
با نگرانی لب زدم:
اون چی؟؟؟
ادامه داد:
کریستینا الان توی کما ست... متأسفم
چی!
ی..یعنی...
امکان داره تا ابد نتونم باهاش حرف بزنم...؟
ولی با خنده گفت:
داداش چقدر زود باور شدی جدیدا
با عصبانیت گفتم:
تهیونگ برو خداتو شکر الان دستم رو نمیتونم تکون بدم وگرنه حالیت میکردم
الانم مثل یه انسان ، ا-ن-س-ا-ن (هجی کلمه انسان)، بگو که حال کریستینا چطوره اوکی؟
گفت:
باشه
از اونجایی که تیر نزدیک به ستون مهره اش خورده ، الان نمیتونه تکون بخوره ولی دکتر تقریب زد که بعد یک ماه/یک ماه و نیم حالش خوب میشه و میتونه بلند بشه و راه بره اما...
گفتم:
اما چی؟؟
ایندفعه اگه چرت و پرت بگی جدی میزنم توی دهنتا
ادامه داد:
باشه باباااا
اما وقتی تونست از جاش بلند بشه و راه بره ، باید مراقبش باشی که با احتیاط راه بره
گفتم:
من چی؟
من کی خوب میشم؟
جواب داد:
به من چ-
نذاشتم حرفش رو کامل کنه و با پام تقریبا آروم زدم به عضو بچه سازیش و با خنده های عصبی گفت:
دو هفته
ادامه دادم:
حالا گمشو بیرون
|پآیآن فلش بك|
ادامه دارد...
- ۵.۹k
- ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط