۱۴. .
۱۴. .
که آنا بعد دعوا وسایلشو جمع کرده و رفته
رو تخت نشسته بودم که کوک اومد
کوک:سلام جینهو اومدیی
جینهو:سلام اره
کوک:چیزیی واسه خوردن درسا کردیی
جینهو:نه تا تو بریی حموم لباستاتو عوض کنی درست میکنم
خلاصه شام خوردن کوک اناهم نامزدیشون بهم خورد
پرش به چند وقت بعد
درحال غذا خوردن
کوک:جینهو یه چیز بگم
جینهو:بگو کوک
کوک:با من ازدواج میکنی
جینهو: چ چ چیی غذا تو گلوش گیر کرد سرفه کرد
کوک:خوبی خوبی سرفش بند اومد
جینهو:تو اصلا انارو رد کردیی
کوک:آره دیگه پی دی نیم گذاشت
جینهو:باشه ولی بزار یکم بگذره
کوک:نخیر یکم دیگه خانوم جئون میشی😌فردا میریم خرید
خرید عروسی اینا رو کردن پرش به روز عروسی
پدر کلیسا:خانوم کیم جینهو ایا شما حاضرید در غم شادیی سختی اسونی عزا تولد مریضی کنار اقای جئون باشین
جینهو:بله
پدر کلیسا:شما چی اقای جئون
کوک:منم همینطور
پدر:شما را زنو و شوهر من میکنم جمله عاشقانه بگین براید پیوند این طناب و بعد ببوسید همو
هانا:تا آخرین لحظه ایی که زنده هستم بدون بخاطر تو نفس میکشم و زندگی میکنم
کوک:بین گلها گشتم عاشق نشدم تو چه بودیی که دیدمتو دیوانه شدم
همو بوسیدن
دوسال بعد
دوسال الان از ازدواج ما میگذره منو کوک مخصوصا کوک خیلی دلش بچه میخواد ولی دکتر گفت من بچه دار نمیشم اگرم بشم خیلی سخته ولی امروز بلاخره بچه دارشدیم و اینکه حامله هم رو میخوام به کوک بگم یه لباس خوب پوشیدم و کیک درست کردم کوک اومد
کوک:سلام خبریه
جینهو:برو حموم لباس عوض کن منم کیکو قاچ میکنم بهت میگم
رفت حموم اومد کیک خوریم برگه رو بهش دادم
کوک:چیه برام چک نوشتی😂
کوک ویو
دیدم برگه ازمایش گفتم خدا چرا اینو به من داد دیدم واسه بارداریه و مثبته
کوک:واقعا
جینهو:اهوم
کوک:ازت ممنونم که تین هدیو رو بهم دادیی
جینهو:مگه دست من بود😂
چند وقت بعد کوک خیلی این مدت مواظبم بودم یه روز داشتم ولی از پله ها میرفتم پایی که پله ها خیس بود
کوک ویو
من این مدت خیلی مواظبش بودم جوریی که پدر خودم در اومد یه روز که پله هارو تمیز کردم گفتم اروم بیا مواظب باش تند اومد زمین خورد بردمش دکتر
دکتر:خوشبختانه حال همسرتون خوبه ولی بچه خیلی ضعیف بود و ما از دستش دادیم
کوک:چ چ چی سقط
دکتر:بله متاسفم اینو میگم سقط
رفتم تو اتاق
کوک:یه خبر خوب دارم یه خبر بد کدومو بگم
جینهو:خبر خوب
کوک:حالت کاملا خوبه چیزیت نشده حالا خبر بد بچه ازبس ضعیف بوده از دستش دادیم
جینهو:چ چ چی
کوک:ره از دستش دادیم
گریه نکردم رفتیم خونه رفتم تو اتاق کلی گریع کردم
کوک:چیزیی نمیخوریی
جینهو:نه. مرسی
روز به روز میگذشت اون فقط گریه میکرد هیچی نمیخورد
که آنا بعد دعوا وسایلشو جمع کرده و رفته
رو تخت نشسته بودم که کوک اومد
کوک:سلام جینهو اومدیی
جینهو:سلام اره
کوک:چیزیی واسه خوردن درسا کردیی
جینهو:نه تا تو بریی حموم لباستاتو عوض کنی درست میکنم
خلاصه شام خوردن کوک اناهم نامزدیشون بهم خورد
پرش به چند وقت بعد
درحال غذا خوردن
کوک:جینهو یه چیز بگم
جینهو:بگو کوک
کوک:با من ازدواج میکنی
جینهو: چ چ چیی غذا تو گلوش گیر کرد سرفه کرد
کوک:خوبی خوبی سرفش بند اومد
جینهو:تو اصلا انارو رد کردیی
کوک:آره دیگه پی دی نیم گذاشت
جینهو:باشه ولی بزار یکم بگذره
کوک:نخیر یکم دیگه خانوم جئون میشی😌فردا میریم خرید
خرید عروسی اینا رو کردن پرش به روز عروسی
پدر کلیسا:خانوم کیم جینهو ایا شما حاضرید در غم شادیی سختی اسونی عزا تولد مریضی کنار اقای جئون باشین
جینهو:بله
پدر کلیسا:شما چی اقای جئون
کوک:منم همینطور
پدر:شما را زنو و شوهر من میکنم جمله عاشقانه بگین براید پیوند این طناب و بعد ببوسید همو
هانا:تا آخرین لحظه ایی که زنده هستم بدون بخاطر تو نفس میکشم و زندگی میکنم
کوک:بین گلها گشتم عاشق نشدم تو چه بودیی که دیدمتو دیوانه شدم
همو بوسیدن
دوسال بعد
دوسال الان از ازدواج ما میگذره منو کوک مخصوصا کوک خیلی دلش بچه میخواد ولی دکتر گفت من بچه دار نمیشم اگرم بشم خیلی سخته ولی امروز بلاخره بچه دارشدیم و اینکه حامله هم رو میخوام به کوک بگم یه لباس خوب پوشیدم و کیک درست کردم کوک اومد
کوک:سلام خبریه
جینهو:برو حموم لباس عوض کن منم کیکو قاچ میکنم بهت میگم
رفت حموم اومد کیک خوریم برگه رو بهش دادم
کوک:چیه برام چک نوشتی😂
کوک ویو
دیدم برگه ازمایش گفتم خدا چرا اینو به من داد دیدم واسه بارداریه و مثبته
کوک:واقعا
جینهو:اهوم
کوک:ازت ممنونم که تین هدیو رو بهم دادیی
جینهو:مگه دست من بود😂
چند وقت بعد کوک خیلی این مدت مواظبم بودم یه روز داشتم ولی از پله ها میرفتم پایی که پله ها خیس بود
کوک ویو
من این مدت خیلی مواظبش بودم جوریی که پدر خودم در اومد یه روز که پله هارو تمیز کردم گفتم اروم بیا مواظب باش تند اومد زمین خورد بردمش دکتر
دکتر:خوشبختانه حال همسرتون خوبه ولی بچه خیلی ضعیف بود و ما از دستش دادیم
کوک:چ چ چی سقط
دکتر:بله متاسفم اینو میگم سقط
رفتم تو اتاق
کوک:یه خبر خوب دارم یه خبر بد کدومو بگم
جینهو:خبر خوب
کوک:حالت کاملا خوبه چیزیت نشده حالا خبر بد بچه ازبس ضعیف بوده از دستش دادیم
جینهو:چ چ چی
کوک:ره از دستش دادیم
گریه نکردم رفتیم خونه رفتم تو اتاق کلی گریع کردم
کوک:چیزیی نمیخوریی
جینهو:نه. مرسی
روز به روز میگذشت اون فقط گریه میکرد هیچی نمیخورد
۱۰.۴k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.