مافیایمرگ

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ

Port:³³

گونه هام گل انداخته بود
و دیگه حرفی نزدم بعد از خوردن
میز رو جمع کردم

.............................

بعد از یکساعت میرا و پدر جونگکوک رفتن

_میخوای بریم شهر بازی

+اره بریم

رفتم سرویس با چیزی که دیدم حالم گرفته شد بازم دوره ی
پر////یودی
از کشو پد در اوردم و گذاشتم و اماده شدم و رفتم پایین

_بریم

سوار ماشین شدیم و رفتیم شهر بازی

بعد از چند مین رسیدیم
و پیاده شدیم

(پرش به یکساعت بعد)

با جونگکوک کلی خوشگذروندیم و خواستیم بستنی بخوریم که جونگکوک صدام کرد

_ات

+بله

_چرا بهم نگفتی

+چیو؟

حرف نزد و اومد جلوم و کتشو بست دور کمرم

_الان بهتر شد

وای یعنی شلوارم کثیف شده بود ابروم رفت

+م.م.ممنون

_من شوهرتم لازم نیست خجالت بکشی

رفتیم سمت بستنی فروشی......

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
دیدگاه ها (۰)

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•#مافیای_مرگ Port:³⁴رفت...

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•#مافیای_مرگ Port:³⁵بعد...

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•#مافیای_مرگ Port:³²_دی...

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•#مافیای_مرگ Port:²⁷+سل...

پارت ۱۶ فیک دور اما آشنا

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁶ بغلش کردم و بعد گفتم : خب دیگه ، ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط