🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت162 #جلد_دوم
پس بهش گفتم
چرا چیزی نمیخوری باید به خودت خوب برسی به خاطر خودت به خاطر بچه ای که توی وجودته نباید کاری کنی که به بچه سخت بگذره.
کیمیا باشقابو و کنار زد و گفت
_ اصلا اشتها ندارم فکر کنم باید یا یه دکتر مشورت کنم .
اهورا قاشق شو روی بشقاب گذاشت و گفت
_ می خواین یه وقت دکتر بگیرم؟
موافق بودم بهتر بود یه دکتر خوب پیدا کنه رو بهش گفتم
آره یه دکتر خوب پیدا کن من باهاش میرم ...
ببینم بچه توی چه وضعیه .
اخماشو تو هم کشید و گفت
_من می خوام با اهورا برم همه با شوهراشون میرن منم بگم این بچه رو از سر راه آوردم ؟
اهورا این بار اخمی کرد و گفت
_ این چه حرفیه که می زنی؟
این همه زن که شوهرشون سرکارن مسافرتن هم مشکل دارن نمیتونن با هم برن تنهایی میرن چیزی ازشون کم میشه؟
کیمیا اما با همون اخم که داشت گفت
_ اما من فقط و فقط با تو میرم دلم میخواد مثل بقیه زنان خیلی عادی رفتار کنم نمیخوام کسی بفهمه که من رحم اجاره ای ام.
بی خیال قاشق وتوی دهنم گذاشتم و گفتم
_اما وقتی میری پیش دکترباید همه چیز رو بهش توضیح بدیم تا اونم بتونه کمکمون کنه اولین چیزی که قرار من بگم همینه که این زن رحم اجارهای ماس...
کیمیا عصبی از پشت میز بلند شد و به سمت اتاقش رفت
اهورا که لبخند روی صورتش بود چرخید و گفت
_ حرف نمیزنی حرف نمیزنی وقتی هم که میزنی میزنی طرف را نابود میکنی...
با پنبه سر میبری عشقم ...
واقعیت و گفتم ا وقتی میریم دکتر باید راست و حسینی حرفمونو بزنیم تا بهتونه کمک کنه...
اهورا دستشو و روی دستم گذاشت گفت
_ همیشه حق با توعه درست میگی باید همه چیز وگفت تا انتظار کمک وراه حل درست داشت.
شام بدون کیمیا توی راحتی خورده شد بعد از شام سه نفری جلوی تلویزیون نشستیم تا فیلم ببینیم اما من خیلی زود کنار اهورا به خواب رفتم.
این همه خوابیدن از کجا پیدا شده بود واقعا نمیدونستم...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده #پارت162 #جلد_دوم
پس بهش گفتم
چرا چیزی نمیخوری باید به خودت خوب برسی به خاطر خودت به خاطر بچه ای که توی وجودته نباید کاری کنی که به بچه سخت بگذره.
کیمیا باشقابو و کنار زد و گفت
_ اصلا اشتها ندارم فکر کنم باید یا یه دکتر مشورت کنم .
اهورا قاشق شو روی بشقاب گذاشت و گفت
_ می خواین یه وقت دکتر بگیرم؟
موافق بودم بهتر بود یه دکتر خوب پیدا کنه رو بهش گفتم
آره یه دکتر خوب پیدا کن من باهاش میرم ...
ببینم بچه توی چه وضعیه .
اخماشو تو هم کشید و گفت
_من می خوام با اهورا برم همه با شوهراشون میرن منم بگم این بچه رو از سر راه آوردم ؟
اهورا این بار اخمی کرد و گفت
_ این چه حرفیه که می زنی؟
این همه زن که شوهرشون سرکارن مسافرتن هم مشکل دارن نمیتونن با هم برن تنهایی میرن چیزی ازشون کم میشه؟
کیمیا اما با همون اخم که داشت گفت
_ اما من فقط و فقط با تو میرم دلم میخواد مثل بقیه زنان خیلی عادی رفتار کنم نمیخوام کسی بفهمه که من رحم اجاره ای ام.
بی خیال قاشق وتوی دهنم گذاشتم و گفتم
_اما وقتی میری پیش دکترباید همه چیز رو بهش توضیح بدیم تا اونم بتونه کمکمون کنه اولین چیزی که قرار من بگم همینه که این زن رحم اجارهای ماس...
کیمیا عصبی از پشت میز بلند شد و به سمت اتاقش رفت
اهورا که لبخند روی صورتش بود چرخید و گفت
_ حرف نمیزنی حرف نمیزنی وقتی هم که میزنی میزنی طرف را نابود میکنی...
با پنبه سر میبری عشقم ...
واقعیت و گفتم ا وقتی میریم دکتر باید راست و حسینی حرفمونو بزنیم تا بهتونه کمک کنه...
اهورا دستشو و روی دستم گذاشت گفت
_ همیشه حق با توعه درست میگی باید همه چیز وگفت تا انتظار کمک وراه حل درست داشت.
شام بدون کیمیا توی راحتی خورده شد بعد از شام سه نفری جلوی تلویزیون نشستیم تا فیلم ببینیم اما من خیلی زود کنار اهورا به خواب رفتم.
این همه خوابیدن از کجا پیدا شده بود واقعا نمیدونستم...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۶.۲k
۲۵ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.