🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت160 #جلد_دوم
دلم نمیخواست تنهاشون بذارم چه حرفی تنهایی با شوهرم داشت که بزنه ؟
منم مثله اهورا پشت میز نشستم و گفتم ما حرف تنهایی نداریم هر حرفی داری پیش من بزن اهورا دستمو تو دستش گرفت و حرف منو تایید کرد کیمیا به کابینت تکیه داد و گفت
_حرف خاصی نبود فقط می خواستم بگم منم نگران آیلینم به نظرم بهترین که بره پیش دکتر روانشناس اینجوری که نمیشه حتماً این همه خوابیدن کسل بودن دلیلی داره .
اخمامو توی هم کشیدم و گفتم
لازم نکرده تو یکی نگران من باشی من خودم خوب میدونم حالم خوب هست یا نه ؟
شونه ای بالا انداخت فنجونقهوه شو رو پر کرد و گفت
_ از من گفتن حالا خودتون میدونین دیگه من زیاد دخالت نمی کنم.
از آشپزخونه بیرون رفت من به اهورا گفتم
این دختر زیادی مشکوک میزنه !
اهورا موهامو پشت گوشم فستاد و گفت
_ نمیدونم شاید حق با تو باشه اما من چیز مشکوکی نمیبینم کیمیا از همون اول هم این طوری بود به دختر مهربون و آروم بود.
من اون کیمیایی که باهاش دوباره اومد تا زندگیمونو خراب کنه رو نمیشناختم وگرنه کیمیایی که الان میبینم کیمیای گذشته است.
فکر میکنم از کارهایی که کرده پشیمونه و الان فقط میخواد تویی آرامش بچه رو به دنیا بیاره و بره...
ابروهامو بالا دادم و پرسیدم
میخواد بره خودش اینو بهت گفته؟
اهورا برای خودش یه لیوان آب ریخت و سر کشید و گفت
_ نه خودش که نگفته ولی از رفتارش فهمیدم .
راستی یه خبر جدید برات دارم.
منتظر نگاهش کردم که گفت
_ با شوهر سابق کیمیا حرف زدم شاهین...
هنوزم کیمیا رو دوست داره و اون بهم گفت در مورد پیشنهادم فکر میکنه.
خوشحال از این خبری که گفته بود سریع پریدم و صورت اهورا بوسیدم و گفتم خوش خبر باشی انگار که دنیا رو بهم دادی .
لبخندی زد و گفت
_توهمیشه بخند حالت اینجوری خوب باشه من فقط خبر خوب برات میارم.
اما با یاد آوردن مونس که چقدر وابسته ی کیمیا شده ناراحت و وارفته روی صندلی نشستم و گفتم اما من نگرانم نگران مونس...
میدونی زیادی وابسته کیمیا شده باورت میشه دیگه به حرفای من گوش نمی کنه هر چیزی که میگم میگه خاله کیمیا گفت اینطوری باشه احساس می کنم میخواد دخترم از من دور میکنه اهورا متفکر شده گفت
واقعا همچین حسی داری؟
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده #پارت160 #جلد_دوم
دلم نمیخواست تنهاشون بذارم چه حرفی تنهایی با شوهرم داشت که بزنه ؟
منم مثله اهورا پشت میز نشستم و گفتم ما حرف تنهایی نداریم هر حرفی داری پیش من بزن اهورا دستمو تو دستش گرفت و حرف منو تایید کرد کیمیا به کابینت تکیه داد و گفت
_حرف خاصی نبود فقط می خواستم بگم منم نگران آیلینم به نظرم بهترین که بره پیش دکتر روانشناس اینجوری که نمیشه حتماً این همه خوابیدن کسل بودن دلیلی داره .
اخمامو توی هم کشیدم و گفتم
لازم نکرده تو یکی نگران من باشی من خودم خوب میدونم حالم خوب هست یا نه ؟
شونه ای بالا انداخت فنجونقهوه شو رو پر کرد و گفت
_ از من گفتن حالا خودتون میدونین دیگه من زیاد دخالت نمی کنم.
از آشپزخونه بیرون رفت من به اهورا گفتم
این دختر زیادی مشکوک میزنه !
اهورا موهامو پشت گوشم فستاد و گفت
_ نمیدونم شاید حق با تو باشه اما من چیز مشکوکی نمیبینم کیمیا از همون اول هم این طوری بود به دختر مهربون و آروم بود.
من اون کیمیایی که باهاش دوباره اومد تا زندگیمونو خراب کنه رو نمیشناختم وگرنه کیمیایی که الان میبینم کیمیای گذشته است.
فکر میکنم از کارهایی که کرده پشیمونه و الان فقط میخواد تویی آرامش بچه رو به دنیا بیاره و بره...
ابروهامو بالا دادم و پرسیدم
میخواد بره خودش اینو بهت گفته؟
اهورا برای خودش یه لیوان آب ریخت و سر کشید و گفت
_ نه خودش که نگفته ولی از رفتارش فهمیدم .
راستی یه خبر جدید برات دارم.
منتظر نگاهش کردم که گفت
_ با شوهر سابق کیمیا حرف زدم شاهین...
هنوزم کیمیا رو دوست داره و اون بهم گفت در مورد پیشنهادم فکر میکنه.
خوشحال از این خبری که گفته بود سریع پریدم و صورت اهورا بوسیدم و گفتم خوش خبر باشی انگار که دنیا رو بهم دادی .
لبخندی زد و گفت
_توهمیشه بخند حالت اینجوری خوب باشه من فقط خبر خوب برات میارم.
اما با یاد آوردن مونس که چقدر وابسته ی کیمیا شده ناراحت و وارفته روی صندلی نشستم و گفتم اما من نگرانم نگران مونس...
میدونی زیادی وابسته کیمیا شده باورت میشه دیگه به حرفای من گوش نمی کنه هر چیزی که میگم میگه خاله کیمیا گفت اینطوری باشه احساس می کنم میخواد دخترم از من دور میکنه اهورا متفکر شده گفت
واقعا همچین حسی داری؟
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۹.۲k
۲۴ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.