چشمای قشنگ تو
#part39
چشمتی قشنگ تو✨
ارسلان
2ماه میگذره دیانا تو کماس کارمون شده رفتن بیمارستان
شبا تو ماشین بیرون بیمارستان میخوابم
تو خونه کابوس میبینم حال روحیم اصن خوب نیس
متین
از وقتی دیانا کماس همه باهم سرد شدن کسی حرف نمیزنه نیکا هم هر روز خونه ی زنعمو ایناس مثل اینکه ماه بعد باید بره جای دیگه علاقه ی من داره نسبت بهش بیشتر میشه...
تصمیم گرفتم امشب درباره ی حسم باهاش حرف بزنم قرار شد شب بریم باهم بریم بیرون
متین:سلام من پایین منتظرم
نیکا:سلام باش برو الان میام
یعنی چی کارم داشت درهر حال حاضر شدم و رفتم پایین
تو ماشین هیچ حرفی زده نشد
رسیدیم بام تهران نشستیم روی صندلی
متین:چقدر قشنگه
نیکا:مگه تاحالا نیومده بودی؟
متین:نه
نیکا:اع راست میگیا😂
نیکا:خب چیکار داشتی؟؟
متین:عام خوب من.. (گوشی نیکا زنگ خورد)
نیکا:ی لحظه ببخشید
ناشناس:......
نیکا:سلام مرسی تو چطوری
ناشناس:.....
نیکا:عشقم من بعدا بهت زنگ میزنم
ناشناس:.....
نیکا:توهم مواظب خودت باش خداحافظ
نیکا:ببخشید داشتی میگفتی
متین:خواستم بگم برای پیدا کردن خونه رو من حساب کن!
نیکا:وای مرسیییییی
متین
نیکا داشت با یه پسر حرف میزد نمیتونستم رابطشونو خراب کنم از ته دل آرزو خوشبختی براش میکنم!
بغض گلومو چنگ میزد اما جز لبخند نمیتونستم کاری بکنم الان ارسلانو درک میکنم....
چشمتی قشنگ تو✨
ارسلان
2ماه میگذره دیانا تو کماس کارمون شده رفتن بیمارستان
شبا تو ماشین بیرون بیمارستان میخوابم
تو خونه کابوس میبینم حال روحیم اصن خوب نیس
متین
از وقتی دیانا کماس همه باهم سرد شدن کسی حرف نمیزنه نیکا هم هر روز خونه ی زنعمو ایناس مثل اینکه ماه بعد باید بره جای دیگه علاقه ی من داره نسبت بهش بیشتر میشه...
تصمیم گرفتم امشب درباره ی حسم باهاش حرف بزنم قرار شد شب بریم باهم بریم بیرون
متین:سلام من پایین منتظرم
نیکا:سلام باش برو الان میام
یعنی چی کارم داشت درهر حال حاضر شدم و رفتم پایین
تو ماشین هیچ حرفی زده نشد
رسیدیم بام تهران نشستیم روی صندلی
متین:چقدر قشنگه
نیکا:مگه تاحالا نیومده بودی؟
متین:نه
نیکا:اع راست میگیا😂
نیکا:خب چیکار داشتی؟؟
متین:عام خوب من.. (گوشی نیکا زنگ خورد)
نیکا:ی لحظه ببخشید
ناشناس:......
نیکا:سلام مرسی تو چطوری
ناشناس:.....
نیکا:عشقم من بعدا بهت زنگ میزنم
ناشناس:.....
نیکا:توهم مواظب خودت باش خداحافظ
نیکا:ببخشید داشتی میگفتی
متین:خواستم بگم برای پیدا کردن خونه رو من حساب کن!
نیکا:وای مرسیییییی
متین
نیکا داشت با یه پسر حرف میزد نمیتونستم رابطشونو خراب کنم از ته دل آرزو خوشبختی براش میکنم!
بغض گلومو چنگ میزد اما جز لبخند نمیتونستم کاری بکنم الان ارسلانو درک میکنم....
۳.۲k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.