☆سه پارتی☆وقتی بادیگاردته ولی مخفیانه دوست پسرت میشه
☆سه پارتی☆وقتی بادیگاردته ولی مخفیانه دوست پسرت میشه
(علامت ا/ت علامت هان-)
چند نفر اومده بودن که انتخاب به عنوان بادیگاردت
بابات برات چند نفر رو انتخاب کرد و تو اومدی از اتاقت و همشون یهت سلام و صبح بخیر گفتن
بابات: صبح بخیر عزیزم! میخای یه بادیگارد داشته باشی؟
بادیگارد؟ ای بابا! من خودم از خودم میتونم مراقبت کنم!
هان وقتی اون رو شنید یاد حرف تمام دختر ها افتاد ولی خودش بهت یه چیزی
-اما نه در براربر قلدر ها...دزد ها.... و کسای دیگه... اونا رو با کیفت میخای فقط بزنی؟ یا بهشون فحش بدی؟
بابات: میبینی دخترم؟ همه یه دونه بادیگارد نیاز دارن! و اقای هان جیسونگ بیشتر فهمید
پس اسمش هانه... اها... هان رو برای بادیگاردم انتخاب میکنم... قوی به نظر میاد...
بابات: باشه عزیزم...
رو به هان کرد
بابات: از دخترم قشنگ مراقبت میکنی! نمیزاری کسی روش دست بلند که ها!
-چشم اقای کیم! حتما...
هان اومد پیشت
-فکر کنم امروز روز دانشگاته... برو اماده شو... افرین
خودم میدونم!
رفتی توی اتاقت و یونیفرمت رو پوشیدی، میکاپت رو کردی و کیفت رو اماده کردی
از اتاق بیرون اومدی
خوبه؟ دیگه بهتر از این نداشتم!
-با اینکه پولداری! باشه... پاشو ماشین دم دره
با هان رفتید پایین و هان داشت ماشین رو میروند که یاد یکی از پسرای کلاستون افتادی
اون پسر برای روز ها روت کراش داست و ولت نمیکرد خاستی به هان بگی که ولت کنه......
ادامه برای پارت بعدی!!! بچه ها برای پارت بعدی من میخام لایک هارو تا جایی که میشه ببرید بالا! و یه عالمه حمایت کنیدددد!!!!
(علامت ا/ت علامت هان-)
چند نفر اومده بودن که انتخاب به عنوان بادیگاردت
بابات برات چند نفر رو انتخاب کرد و تو اومدی از اتاقت و همشون یهت سلام و صبح بخیر گفتن
بابات: صبح بخیر عزیزم! میخای یه بادیگارد داشته باشی؟
بادیگارد؟ ای بابا! من خودم از خودم میتونم مراقبت کنم!
هان وقتی اون رو شنید یاد حرف تمام دختر ها افتاد ولی خودش بهت یه چیزی
-اما نه در براربر قلدر ها...دزد ها.... و کسای دیگه... اونا رو با کیفت میخای فقط بزنی؟ یا بهشون فحش بدی؟
بابات: میبینی دخترم؟ همه یه دونه بادیگارد نیاز دارن! و اقای هان جیسونگ بیشتر فهمید
پس اسمش هانه... اها... هان رو برای بادیگاردم انتخاب میکنم... قوی به نظر میاد...
بابات: باشه عزیزم...
رو به هان کرد
بابات: از دخترم قشنگ مراقبت میکنی! نمیزاری کسی روش دست بلند که ها!
-چشم اقای کیم! حتما...
هان اومد پیشت
-فکر کنم امروز روز دانشگاته... برو اماده شو... افرین
خودم میدونم!
رفتی توی اتاقت و یونیفرمت رو پوشیدی، میکاپت رو کردی و کیفت رو اماده کردی
از اتاق بیرون اومدی
خوبه؟ دیگه بهتر از این نداشتم!
-با اینکه پولداری! باشه... پاشو ماشین دم دره
با هان رفتید پایین و هان داشت ماشین رو میروند که یاد یکی از پسرای کلاستون افتادی
اون پسر برای روز ها روت کراش داست و ولت نمیکرد خاستی به هان بگی که ولت کنه......
ادامه برای پارت بعدی!!! بچه ها برای پارت بعدی من میخام لایک هارو تا جایی که میشه ببرید بالا! و یه عالمه حمایت کنیدددد!!!!
۵.۹k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.