* همکلاسی غیرتی من *
* همکلاسی غیرتی من *
Chapter 2
Part 15
زدم به سینش که ازم جدا شد
جونگ کوک : چی شده ؟
ا/ت : ممکنه یکی ببینه یک وقت دیگه
جونگ کوک : باشه .....*ناراحت
بیا برگردیم دنبال اتاقامون
داشتیم دونن دونه اسمای اتاق ها رو می خوندیم
با هم گفتیم : خودشه برگشتیم به هم نگاه کردیم
اتاقامون دقیقا رو به رو هم بودن
(چند ساعت بعد شب )
همه تو حیاط جمع شدیم
حیاط قشنگی بود یه تاب دو نفره داشت با چند تا صندلی راحتی تک نفره و میز و تک عالمه گل های قشنگ
هیونگ جو : اهههههه حوصلم سر رفت ...... تم بیاین یه کاری بکنیم ...... مثلاً به بازی
ا/ت : چه بازی بکنیم ؟
سورا :جرات و حقیقت چطوره ؟
شوگا : آره خوبه بد نیست بهتر از هیچ کار کرده
شروع کردیم
چند دست چرخوندیو
بطری افتاد به جونگ کوک و سورا
جونگ کوک : بد ترین عادت بد ا/ت چیه ؟
سورا : اینکه همش می خوره توی دیوار !!
ا/ت : هههیییییییی نه من اصلا قبول ندارم
جونگ کوک : منم موافقم
ا/ت : بلاخره که یک جا گیرت میارم جئون جونگ کوک *آروم
دور بعد افتاد به من و تهیونگ
تهیونگ : اگر دلت بخواد یکی رو توی این جمع بکشی کیه ؟
ا/ت : معلومه یو هان همیشه شیرکاکائو های منو می خوره فکر می کنه من خرم نمی فهمم
که صدای خنده همشون بلند شد
خواستیم دوباره بچرخونیم که .......
حمایت .............🥺🖤
Chapter 2
Part 15
زدم به سینش که ازم جدا شد
جونگ کوک : چی شده ؟
ا/ت : ممکنه یکی ببینه یک وقت دیگه
جونگ کوک : باشه .....*ناراحت
بیا برگردیم دنبال اتاقامون
داشتیم دونن دونه اسمای اتاق ها رو می خوندیم
با هم گفتیم : خودشه برگشتیم به هم نگاه کردیم
اتاقامون دقیقا رو به رو هم بودن
(چند ساعت بعد شب )
همه تو حیاط جمع شدیم
حیاط قشنگی بود یه تاب دو نفره داشت با چند تا صندلی راحتی تک نفره و میز و تک عالمه گل های قشنگ
هیونگ جو : اهههههه حوصلم سر رفت ...... تم بیاین یه کاری بکنیم ...... مثلاً به بازی
ا/ت : چه بازی بکنیم ؟
سورا :جرات و حقیقت چطوره ؟
شوگا : آره خوبه بد نیست بهتر از هیچ کار کرده
شروع کردیم
چند دست چرخوندیو
بطری افتاد به جونگ کوک و سورا
جونگ کوک : بد ترین عادت بد ا/ت چیه ؟
سورا : اینکه همش می خوره توی دیوار !!
ا/ت : هههیییییییی نه من اصلا قبول ندارم
جونگ کوک : منم موافقم
ا/ت : بلاخره که یک جا گیرت میارم جئون جونگ کوک *آروم
دور بعد افتاد به من و تهیونگ
تهیونگ : اگر دلت بخواد یکی رو توی این جمع بکشی کیه ؟
ا/ت : معلومه یو هان همیشه شیرکاکائو های منو می خوره فکر می کنه من خرم نمی فهمم
که صدای خنده همشون بلند شد
خواستیم دوباره بچرخونیم که .......
حمایت .............🥺🖤
۱۱.۶k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.