پارت ۳۰ مافیای عشق

ویو جیمین وقتی کار هامو انجام دادیم و نقشه هم تموم شود شوگا رفت به خدمت کار گفت که سفر روی میز آماده کنه و همه رفتیم سر میز نشستیم و حوصلمون سر رفت که یکمی گیم هم زدیم که حوصلم سر ساعت نبود که وقتی گیم تموم شود و جیمین هم برنده شود و ساعت و نگاه کردم که ساعت ۵نیم شود چقدر زود شود و یادم آمد که ات ساعت ۷ میاد و رفتم وبه بادیگارد زنگ زدم به بیاد دنبالم و رفتیم که رسیدم که وقتی جانی رو دیدم پرید بغلم و گفت
جانی : داداشی کجا بود
جیمین: خونه یکی از توله سگ ها بود
جانی : ها خوب میای یکم گیم بزنیم

( دوستان گلم جانی وقتی بچه بود با جیمین گیم بازی میکرد)
جیمین : بزار برم دوش بگیرم و آماده باشم که ساعت ۸ برم یک جای باشه تو هم برو خونه دوست خوب
جانی : باشه خان داداش
جیمین رفت طبقه بالا و دوش ۲۰ دقیقه گرفت و لباس رو آماده کرد و رنگ مشکی و مو هاشو مدلی کرد و رفت پایین و بعد و ساعت و نگاه کردم دیدم ۶ شود و بعد نیم ساعت زنگ خونه میزنه

زنگ خانه جیمین میزند دینگ دینگ
جیمین توی آیفون می بینه که ات و در خونشون باز میکنه و ات میاد بالا که
ات: پاشو بریم؟ که دیر شود
جیمین: وایسا هنوز وقت داریم ساعت ۸ باید اونجا باشیم ( سرد )
ات: پس چرا بهم گفتی ۷ ( عصبی حرصی)
جیمین : خوب شماها که دیر آماده میشیم برای همین گفتم ۷
ات : ببین به ولله اگر اسلحه داشتم میکشمت
جیمین: تو خواب هم اینو نمی بینی
بیا تو حیون
ات با حرص رفت داخل
جیمین: چی میخوری
ات: زهرمار می خورم
جیمین: باشه اجوما یک لیوان زهرمار و یک آب
اجوما : آه جیمین زشته دخترم چی میخوری
ات: اجوما اگر میتونی برام آب سرد بیار
اجوما: آب سرد گلوت درد میکنه
ات: اشکالی نداره اجوما پس برام چای بیار
جیمین: چای ؟ توی این وقت داره شب میشه
ات: شکم و چای از کجا بدون که الان شب یا ظهر
جیمین سرشو تو گوشی بود و به بچه ها پیام میداد
اجوما: باشه گلم 👌
پیام :
جیمین : هی آماده کردین که
شوگا : اره همه بادیگارد آمدن
جونگوون : اره گوشم و لپ تابم آماده کردم
بعد چند دقیقه
جونگکوک: اره اسلحه آماده کردم
جیمین: چرا دیر جواب دادی
شوگا : جیمین چه انتظاری ازش داری که جوابتو بده رفت شیر موز قرار گذاشت
جوگکوک: بابا شما چه کار دارین به من گیر دادین
جیمین: ایییی وای راستی جونگکوک تو هم باید بیای داخل تو یونا
جونگکوک: اره
جیمین: ببین اه چند ساعت شیر موز نخور باشه اگر رفتی خوردی و همه نقشه بهم خورد من میدونم با تو
جونگکوک: باشه داداش حله
.پایان .
اجوما که چای و آب آورد و ات هم چای هم خورد و جیمین هم آب خورد که ساعت و نگاه کرد۷ نیم بود
جیمین : پاشو بریم؟
ات: اوووف باشه یالا که بریم
و رفتن ماشین که ات میخواست با ماشین خودش ب بیاد که جیمین اجازه نداد
جیمین: بیا با ماشین خودم بریم
ات:
دیدگاه ها (۸)

اخخخخخ ننه سربازی ننه😂😂

سلام بچه ها این رفیقمون یک آدمی که نه انگار نه انگار معرف شو...

پارت ۲۹مافیای عشق

پارت ۲۸مافیای عشق

دوست پسر دمدمی مزاج

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط