پارت ۲۸مافیای عشق
جونگوون همه اطلاعات کیم نامجون داد و باید آماده باشن که از شرش خلاص بشیم
ویو جیمین
من میخوام بادست های خودم کیم نامجون رو بکشم و امشب همین کارو میکنم
شوگا و جونگکوک: نقشت چی
جونگوون که پیششون بود و اون هم باهاشون بود و هر فکر داشت بهشون میگفت
و جیمین : یک فکر خوب دارم وقتی من و ات میریم داخل و جونگکوک و تو میری و همه باند های و اسلحه و خونشون آتیش میزنی
و شوگا تو دختر و پسرش و میکشی و من یکی از جونگوون میگم چراغ هارو خاموش کن و من شب کیم نامجون می کشم و خلاص میشیم ازش
و فرار میکنیم اینطور
شوگا : این فکر خوبیه
جونگکوک: ولی داداش اگر اشتباه که ات نزدی یا کسی دیگه چی
جونگوون و شوگا :راست میگه خوب
جونگوون : اگر به کیم نامجون نزدی چی ها و همه نقشات مره تو هوا
جیمین : خوب چراغ ها رو خاموشش نمی کنیم وقتی تنهای رفت جای میکشمش خوبه
جونگوون و شوگا و جونگکوک: عالییییی
ویو ات
بیدار شودم که دیدم جیمین اینجا نیست ساعت گوشی رو دیدم ساعت ۲ بود وای دیر کردم به یونا زنگ زدم
ات : الووووو یونا چرا منو بیدار نکردی
یونا : الو ات کار داشتم و اصلا یادم رفت تورو بیدار کنم
ات: یونا اگر تو پیدا کنم می کشم
قطع
رفتم پایین که دیدم مدیر اینجاست و در مدرسه بازه و سوار ماشین شودم و رفتم بیمارستان دیدن تهیونگ
۱ ساعت بعد رسیدم
بیمارستان و رفتم اتاق تهیونگ
ات: سلام داداشی
تهیونگ: سلام خواهری چطوری
ات: وقتی تو رو دیدم خوبم کی مرخص میشی
تهیونگ : نمیدونم برو به دکتر بگو بیا
ات: باشه
رفت
از پرستار پرسید که دکتر کجاست آمده یا نه و گفت توی اتاقشون
ات : آقا دکتر میتونم بیام داخل
جیهوپ: بله بفرمایند
ات : آقا دکتر میگم برادرم تهیونگ کی مرخص میشه
جیهوپ : میتونی مرخص کنی
ات: خیلی ممنون
جیهوپ : خواهش میکنم
خداحافظ کردن و
ات رفت پیش تهیونگ و با خوشحالی درو باز کرد
ات :داداشی میتونی بریم مرخص شودی
تهیونگ : جدی خوبه پس بریم که بابامون وقتی بیاد می بینه نیستیم نگران میشه
ات: باشه بیا بریم
ویو تهیونگ
وقتی من و ات داشتیم می رفتیم خونه و ات رانندگی میکرد و من به جیمین پیام میدادم
.گفتگوپیام .
تهیونگ :سلام پارک جیمین
جیمین: سلام کیمیا تهیونگ
تهیونگ : میگم داشتم فکر میکردم میای یک دوره همی بگیریم و دوستات هم بیان
جیمین : حتما که میام کی
تهیونگ : فردا که تعطیل مدرسه میتونی میای بار
جیمین: اره میام ساعت چند
تهیونگ : ساعت ۸نیم
جیمین : خوبه پس میام به ۳ از بچه ها میگم بیان
تهیونگ : اوکی
جیمین : اوکی
.پایان پیام.
ویو جیمین
داشتم با سه تا توله سگ ها در مورد نقشه حرف میزدیم که
اس ام گوشیم آمد دیدم که تهیونگ و فردا مار و دعوت کرد به بار و ساعت ۸نیم بریم؟
هوی توله سگ ها فردا میریم بار ساعت۸نیم آماده بشین
ویو جیمین
من میخوام بادست های خودم کیم نامجون رو بکشم و امشب همین کارو میکنم
شوگا و جونگکوک: نقشت چی
جونگوون که پیششون بود و اون هم باهاشون بود و هر فکر داشت بهشون میگفت
و جیمین : یک فکر خوب دارم وقتی من و ات میریم داخل و جونگکوک و تو میری و همه باند های و اسلحه و خونشون آتیش میزنی
و شوگا تو دختر و پسرش و میکشی و من یکی از جونگوون میگم چراغ هارو خاموش کن و من شب کیم نامجون می کشم و خلاص میشیم ازش
و فرار میکنیم اینطور
شوگا : این فکر خوبیه
جونگکوک: ولی داداش اگر اشتباه که ات نزدی یا کسی دیگه چی
جونگوون و شوگا :راست میگه خوب
جونگوون : اگر به کیم نامجون نزدی چی ها و همه نقشات مره تو هوا
جیمین : خوب چراغ ها رو خاموشش نمی کنیم وقتی تنهای رفت جای میکشمش خوبه
جونگوون و شوگا و جونگکوک: عالییییی
ویو ات
بیدار شودم که دیدم جیمین اینجا نیست ساعت گوشی رو دیدم ساعت ۲ بود وای دیر کردم به یونا زنگ زدم
ات : الووووو یونا چرا منو بیدار نکردی
یونا : الو ات کار داشتم و اصلا یادم رفت تورو بیدار کنم
ات: یونا اگر تو پیدا کنم می کشم
قطع
رفتم پایین که دیدم مدیر اینجاست و در مدرسه بازه و سوار ماشین شودم و رفتم بیمارستان دیدن تهیونگ
۱ ساعت بعد رسیدم
بیمارستان و رفتم اتاق تهیونگ
ات: سلام داداشی
تهیونگ: سلام خواهری چطوری
ات: وقتی تو رو دیدم خوبم کی مرخص میشی
تهیونگ : نمیدونم برو به دکتر بگو بیا
ات: باشه
رفت
از پرستار پرسید که دکتر کجاست آمده یا نه و گفت توی اتاقشون
ات : آقا دکتر میتونم بیام داخل
جیهوپ: بله بفرمایند
ات : آقا دکتر میگم برادرم تهیونگ کی مرخص میشه
جیهوپ : میتونی مرخص کنی
ات: خیلی ممنون
جیهوپ : خواهش میکنم
خداحافظ کردن و
ات رفت پیش تهیونگ و با خوشحالی درو باز کرد
ات :داداشی میتونی بریم مرخص شودی
تهیونگ : جدی خوبه پس بریم که بابامون وقتی بیاد می بینه نیستیم نگران میشه
ات: باشه بیا بریم
ویو تهیونگ
وقتی من و ات داشتیم می رفتیم خونه و ات رانندگی میکرد و من به جیمین پیام میدادم
.گفتگوپیام .
تهیونگ :سلام پارک جیمین
جیمین: سلام کیمیا تهیونگ
تهیونگ : میگم داشتم فکر میکردم میای یک دوره همی بگیریم و دوستات هم بیان
جیمین : حتما که میام کی
تهیونگ : فردا که تعطیل مدرسه میتونی میای بار
جیمین: اره میام ساعت چند
تهیونگ : ساعت ۸نیم
جیمین : خوبه پس میام به ۳ از بچه ها میگم بیان
تهیونگ : اوکی
جیمین : اوکی
.پایان پیام.
ویو جیمین
داشتم با سه تا توله سگ ها در مورد نقشه حرف میزدیم که
اس ام گوشیم آمد دیدم که تهیونگ و فردا مار و دعوت کرد به بار و ساعت ۸نیم بریم؟
هوی توله سگ ها فردا میریم بار ساعت۸نیم آماده بشین
- ۴.۷k
- ۲۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط